غزل شمارهٔ ۳۲۵۱
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد
سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود
خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد
از فضا کم نشود وحشت خونین جگران
لاله را دل سیه از دامن صحرا گردد
صیقل آینه غیب همان در غیب است
دل محال است به تدبیر مصفا گردد
دل وحشت زده از سینه کجا یاد کند؟
چه خیال است که گوهر به صدف واگردد؟
قطره تا موج سبکسیر تواند گردید
حیف باشد گره خاطر دریا گردد
در دل ساده ما عقل کند جلوه عشق
نقطه سهو بر این صفحه سویدا گردد
رشته گوهر عبرت که نگاهش خوانند
تا کی از بی بصری دام تماشا گردد؟
چهره شمع شد از سیلی پروانه کبود
به چه امید کسی انجمن آرا گردد؟
سینه چاک مرا بخیه زدن ممکن نیست
هر سر خاری اگر سوزن عیسی گردد
عشق در پرده ناموس نماند صائب
قاف پوشیده کجا از پر عنقا گردد؟
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
یوسفی نیست دل خوش که هویدا گردد
عافیت گمشده ای نیست که پیدا گردد
هوش مصنوعی: دل خوشی مانند یوسف نیست که به آسانی پیدا شود؛ همچنین عافیتی که گم شده، دلیلی برای ناامیدی نیست چون ممکن است دوباره پیدا شود.
سنگ اطفال به دیوانگی ما افزود
خنده کبک ز کهسار دو بالا گردد
هوش مصنوعی: خندهی کبک از بالای کوه، به جنون و دیوانگی ما افزوده است و سنگ کوچکانی که در دست کودکان است، به این حالت ما دامن میزند.
از فضا کم نشود وحشت خونین جگران
لاله را دل سیه از دامن صحرا گردد
هوش مصنوعی: اگر ترس خونین گلهای لاله از فضای اطراف کم نشود، دل تیره و تار من از دامن صحرا ناامید و مغموم خواهد شد.
صیقل آینه غیب همان در غیب است
دل محال است به تدبیر مصفا گردد
هوش مصنوعی: آینهای که باطن را نشان میدهد، تنها در عالم غیب وجود دارد. دل نمیتواند با تدبیر و تلاش خود پاک و روشن شود.
دل وحشت زده از سینه کجا یاد کند؟
چه خیال است که گوهر به صدف واگردد؟
هوش مصنوعی: دل آشفته و نگران نمیداند چطور به یاد بیاورد؟ چه تصوری است که انگار جواهر به صدف برمیگردد؟
قطره تا موج سبکسیر تواند گردید
حیف باشد گره خاطر دریا گردد
هوش مصنوعی: اگر قطرهای بتواند به یک موج آرام تبدیل شود، جای تعجب است که دلش بخواهد به دریا وصل شود.
در دل ساده ما عقل کند جلوه عشق
نقطه سهو بر این صفحه سویدا گردد
هوش مصنوعی: در دل بیتکلف ما، عقل باعث میشود که زیبایی عشق نمایان شود و در این جهان، نادرستیها مانند لکهای بر صفحه سفید زندگی به چشم میآیند.
رشته گوهر عبرت که نگاهش خوانند
تا کی از بی بصری دام تماشا گردد؟
هوش مصنوعی: رشتهای از تجربیات و عبرتها وجود دارد که اگر به آن توجه نکنیم، همچنان در دام نادانی و عدم بینش گرفتار خواهیم ماند. تا چه زمانی میخواهیم بدون شناخت به تماشا بپردازیم؟
چهره شمع شد از سیلی پروانه کبود
به چه امید کسی انجمن آرا گردد؟
هوش مصنوعی: چهره شمع از ضربههای پروانه کبود و تار شده است. با چه امیدی ممکن است کسی بخواهد در جمع به زیبایی بپردازد؟
سینه چاک مرا بخیه زدن ممکن نیست
هر سر خاری اگر سوزن عیسی گردد
هوش مصنوعی: قلب من جراحتهای عمیقی دارد که هیچ درمانی برای آنها وجود ندارد. حتی اگر سوزن عیسی، که به معنای شفابخشی است، در دست باشد، نمیتواند این زخمها را ببندد.
عشق در پرده ناموس نماند صائب
قاف پوشیده کجا از پر عنقا گردد؟
هوش مصنوعی: عشق هیچگاه نمیتواند در پرده و حجاب باقی بماند. برای رسیدن به مقام بلند و زیبایی عشق، نمیتوان در خفا و پنهانی زندگی کرد. عشق واقعی باید آزادانه بروز کند و نمیتواند در محدودیتها بماند.