غزل شمارهٔ ۳۲۵۰
کور باد آن که ز روی تو نظر میپیچد
سر مبادش که ز شمشیر تو سر میپیچد
سنبلی از ته هر سنگ برون میآید
آه فرهاد چو در کوه و کمر میپیچد
شیون دل بُوَد از چشم، که در خانه صدا
دایم از رهگذر حلقهدر میپیچد
تا قیامت در دل بسته نخواهد ماندن
عاقبت دست دعا قفل اثر میپیچد
بر تهیدستی آغوش بگریم صائب
هالهای را چو ببینم به قمر میپیچد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کور باد آن که ز روی تو نظر میپیچد
سر مبادش که ز شمشیر تو سر میپیچد
هوش مصنوعی: هر کسی که از دیدن روی تو روی گرداند، برایش آرزوی کوری میکنم. چه آنکه اگر کسی از تو دوری کند، مانند کسی است که از شمشیر تو میگریزد.
سنبلی از ته هر سنگ برون میآید
آه فرهاد چو در کوه و کمر میپیچد
هوش مصنوعی: از لابهلای هر سنگ، سنبلی رشد میکند، مانند آه کشیدن فرهاد که در دل کوه و در عمیقترین نقاط غرش میکند.
شیون دل بُوَد از چشم، که در خانه صدا
دایم از رهگذر حلقهدر میپیچد
هوش مصنوعی: دل از ناله و فریاد میلرزد و چشمانم پر از اشک است، چرا که صداهای ناشناسی از بیرون خانه مدام به گوش میرسند و مانند حلقهای در اطراف در میچرخند.
تا قیامت در دل بسته نخواهد ماندن
عاقبت دست دعا قفل اثر میپیچد
هوش مصنوعی: هرگز دعا و خواستههای قلبی انسان بیپاسخ نخواهد ماند و سرانجام اثر آن به شکلی نمایان خواهد شد.
بر تهیدستی آغوش بگریم صائب
هالهای را چو ببینم به قمر میپیچد
هوش مصنوعی: وقتی فقر و تهیدستی را میبینم، دلم برایش میسوزد و به یاد زیباییهای نورانی و دلنشین میافتم که مانند هالهای دور قمر میپیچند.