غزل شمارهٔ ۳۲۴۷
نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
گره ناز بر آن بند قبا می افتد
در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند
که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟
چشم مخمور تو بیماری نازی دارد
که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد
در ته خاک همان گردش خود را دارد
آسیایی که در او آب بقا می افتد
پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است
که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد
گره ناز بر آن بند قبا می افتد
هوش مصنوعی: زمانی که فرصت بیان احساسات و مشکلات ما فراهم میشود، همانند آب و هوایی که به نرمی بر پارچهای لطیف میافتد، ما نیز به آرامی و با احساسات خود، بار گران را از دوش خود برمیداریم.
در حریمی که گل و شمع گریبان چاکند
که به فکر دل صد پاره ما می افتد؟
هوش مصنوعی: در جایی که گلها و شمعها با زیبایی و نور خود توجهها را جلب میکنند، چه کسی به درد و غم دل ما فکر میکند؟
چشم مخمور تو بیماری نازی دارد
که ز نشکستن پرهیز به جا می افتد
هوش مصنوعی: چشم شرابآلود تو ویژگی خاصی دارد که از شدت جذابیتش، آدم را میبرد و دلتنگ میکند. این جذابیت به قدری است که انسان را وادار میکند از نزدیکی به آن خودداری کند.
در ته خاک همان گردش خود را دارد
آسیایی که در او آب بقا می افتد
هوش مصنوعی: در عمق زمین، آسيابی وجود دارد که همواره در حال چرخش است و درون آن آب زندهای قرار دارد که شانس بقای زندگی را به ارمغان میآورد.
پرتو حسن تو خورشید جهان آرایی است
که بغیر از دل صائب همه جا می افتد
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند نوری است که در سراسر جهان میتابد و تنها دل صائب را تحت تأثیر خود قرار نمیدهد.