غزل شمارهٔ ۳۲۴۶
قطره بیجگری کز نظر ما افتد
شور حشری شود و در دل دریا افتد
خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد
آتش لاله چو در دامن صحرا افتد
عذر زندانی بی جرم چه خواهد گفتن؟
چشم یعقوب چو بر چشم زلیخا افتد
صائب از عمر همین کام تمنا دارد
که ز هند آید و در خاک نجف وا افتد
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
قطره بیجگری کز نظر ما افتد
شور حشری شود و در دل دریا افتد
هوش مصنوعی: اگر قطرهای کوچک از نظر ما دور شود، مانند جشنی شاداب خواهد شد و در دل دریا غوطهور میشود.
خون فرهاد سر از خواب عدم بردارد
آتش لاله چو در دامن صحرا افتد
هوش مصنوعی: وقتی خون فرهاد از خواب بیخبری به بیداری میآید، آتشی که از لاله در دامن دشت میافتد، شعلهور میشود.
عذر زندانی بی جرم چه خواهد گفتن؟
چشم یعقوب چو بر چشم زلیخا افتد
هوش مصنوعی: اگر فردی بیدلیل در حبس باشد، چه چیزی میتواند در دفاع از خود بگوید؟ وقتی که چشم یعقوب به زلیخا بیفتد، داستان متفاوتی خواهد شد.
صائب از عمر همین کام تمنا دارد
که ز هند آید و در خاک نجف وا افتد
هوش مصنوعی: صائب آرزو میکند که از عمر خود همین یک بار را داشته باشد که از هند بیاید و در خاک نجف به خاک سپرده شود.