گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۱۴

زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید
ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن
نظر پوشیدن از آیینه حیران نمی آید
بر آن رخسار نازک از نگاه تند می لرزم
که طفل شوخ دست خالی از بستان نمی آید
نفس در پرده داری صبح می سوزد، نمی داند
که مستوری زخورشید سبک جولان نمی آید
کناری گیر ای مژگان زچشم خونفشان من
که با دریا زدن سرپنجه از مرجان نمی آید
دل غمگین زنقل و جام هیهات است بگشاید
گشاد این گره از ناخن و دندان نمی آید
به یک کس دل نبندد دولت هر جایی دنیا
سکندر کامیاب از چشمه حیوان نمی آید
ندارد، هر که دارد پیچ و تابی، وحشت از خلوت
به پای خود برون زنجیر از زندان نمی آید
مجو آرامش از جان مقدس در تن خاکی
که خودداری زدست گوهر غلطان نمی آید
اگر روشندلی بر تیره بختی صبر کن صائب
که بیرون از سیاهی چشمه حیوان نمی آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زدل کاری که آید از لب خندان نمی آید
گشاد تیر از سوفار چون پیکان نمی آید
هوش مصنوعی: از دل کسی که لبخند می‌زند، کار بدی برنمی‌آید. مثل اینکه تیر از چنگالی که با نوازش ساخته شده، پرتاب نمی‌شود.
ندارد اختیاری چشم من در محو گردیدن
نظر پوشیدن از آیینه حیران نمی آید
هوش مصنوعی: چشم من هیچ اختیار و انتخابی ندارد و وقتی که به چیزی یا کسی خیره می‌شود، نمی‌تواند از نگاه کردن به آن دست بردارد. حتی اگر بخواهد از آینه‌ای که او را تحت تأثیر قرار داده دور شود، نمی‌تواند در این حالت حیران و ناباور باشد.
بر آن رخسار نازک از نگاه تند می لرزم
که طفل شوخ دست خالی از بستان نمی آید
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و ظرافت آن چهره، از دیدن آن به شدت دچار احساسات می‌شوم، مانند کودکی بازیگوش که بدون هیچ چیز از باغ نمی‌آید.
نفس در پرده داری صبح می سوزد، نمی داند
که مستوری زخورشید سبک جولان نمی آید
هوش مصنوعی: روح تو در زیر پرده، صبحگاهان به شدت می‌سوزد و نمی‌داند که برای آزادی و روشنایی، باید از نور خورشید بهره‌مند شود و به سوی آن حرکت کند.
کناری گیر ای مژگان زچشم خونفشان من
که با دریا زدن سرپنجه از مرجان نمی آید
هوش مصنوعی: ای مژگان زیبا، کنار بگیر از چشمان اشک‌آلود من، چرا که این عشق، به عمق دریا نمی‌رسد و نمی‌تواند از مرجان به خوبی‌ها دست یابد.
دل غمگین زنقل و جام هیهات است بگشاید
گشاد این گره از ناخن و دندان نمی آید
هوش مصنوعی: دل غمگین به راحتی شاد نمی‌شود و چاره‌ای برای مشکلات با درد و رنج حل نمی‌شود.
به یک کس دل نبندد دولت هر جایی دنیا
سکندر کامیاب از چشمه حیوان نمی آید
هوش مصنوعی: دنیا به کسی که به یک نفر وابسته نباشد، روی خوش نمی‌دهد. سکندر، پادشاه موفق، از زاییده‌های ناپایدار و بی‌فایده نمی‌تواند به خوشبختی برسد.
ندارد، هر که دارد پیچ و تابی، وحشت از خلوت
به پای خود برون زنجیر از زندان نمی آید
هوش مصنوعی: هر کسی که دچار ناز و غم و اندوه است، از تنهایی و انزوا می‌هراسد و نمی‌تواند از بند زندان آزاد شود.
مجو آرامش از جان مقدس در تن خاکی
که خودداری زدست گوهر غلطان نمی آید
هوش مصنوعی: از جان پاکی که در بدن مادّی قرار دارد، انتظار آرامش نداشته باش، زیرا که در این تن خاکی نمی‌توان از ارزش‌های ناب و درخشان برخوردار بود.
اگر روشندلی بر تیره بختی صبر کن صائب
که بیرون از سیاهی چشمه حیوان نمی آید
هوش مصنوعی: اگر انسان بتواند بر مشکلات و سختی‌ها صبر کند، می‌تواند به روشنایی و زندگی بهتر دست پیدا کند؛ زیرا هیچ گاه از تاریکی، چیزی خوب و مفید به وجود نخواهد آمد.