غزل شمارهٔ ۳۲۱۲
مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنور از عهده تسخیر طوفان برنمیآید
به راه دشمنان خود کدامین خار میریزم؟
که از پیش دو چشمم همچو مژگان برنمیآید
چو حیرت چشمبندی میکند ذرات عالم را
چرا از ابر آن خورشید تابان برنمیآید؟
حیا چندان که خود را میکشد در پردهپوشیها
به شوخیهای آن چاک گریبان برنمیآید
کدامین شب نمیریزد ز کلکم مصرع رنگین؟
کدامین روز شیری زین نیستان برنمیآید؟
کشیدم تا قدم از کوی هستی خون عرق کردم
ازین گل پای خوابآلود آسان برنمیآید
ز چندین آه اگر یک آه اثر دارد غنیمت دان
که دایم ماه مصر از چاه کنعان برنمیآید
دل گرمی مگر هنگامهافروزی کند، ورنه
به این بزم خنک خورشید تابان برنمیآید
تو تا از پرده شرم و حیا بیرون نمیآیی
نگاه از دیده عاشق به سامان برنمیآید
مگر جولان او صائب قیامت را عیان سازد
وگرنه هیچ گردی زین نمکدان برنمیآید
غزل شمارهٔ ۳۲۱۱: ز مغز من به صهبا خشکی غم برنمی آیدغزل شمارهٔ ۳۲۱۳: خیال او به تدبیر از دل من برنمیآید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مصفا تا نمیگردد، ز تن جان برنمیآید
نگردد پاک تا یوسف، ز زندان برنمیآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل پاک و صاف نشود، جان از بدن جدا نخواهد شد. و تا زمانی که یوسف از زندان آزاد نشود، او هم به مقام والایش نخواهد رسید.
گریبان لحد را چاک خواهد کرد اشک من
تنور از عهده تسخیر طوفان برنمیآید
هوش مصنوعی: اشک من به قدری شدید است که میتواند حتی گودی قبر را پاره کند، و هیچ چیز نمیتواند بر قدرت طوفان غلبه کند.
به راه دشمنان خود کدامین خار میریزم؟
که از پیش دو چشمم همچو مژگان برنمیآید
هوش مصنوعی: من در برابر دشمنانم کدام درد و رنج را به نمایش بگذارم؟ که از اشکهایم، حتی یک قطره هم نمیریزد.
چو حیرت چشمبندی میکند ذرات عالم را
چرا از ابر آن خورشید تابان برنمیآید؟
هوش مصنوعی: وقتی که حیرت به خاطر زیبایی و جذابیتها در دنیا وجود دارد، چرا نور خورشید درخشان از ابرها بیرون نمیآید؟
حیا چندان که خود را میکشد در پردهپوشیها
به شوخیهای آن چاک گریبان برنمیآید
هوش مصنوعی: حیا به قدری انسان را تحت فشار قرار میدهد که به خاطر آن، در پوشش و پنهانکاریها دچار سختی میشود و حتی نمیتواند به ز۱یادگیها و شوخیهای سست و بیمحتوا توجه کند.
کدامین شب نمیریزد ز کلکم مصرع رنگین؟
کدامین روز شیری زین نیستان برنمیآید؟
هوش مصنوعی: کدام شب است که از تو شعری خوش رنگ و زیبا نریزد؟ و کدام روز است که دلی شجاع و نیرومند از این نیستان برنخیزد؟
کشیدم تا قدم از کوی هستی خون عرق کردم
ازین گل پای خوابآلود آسان برنمیآید
هوش مصنوعی: من تا جایی که میتوانستم در مسیر هستی تلاش کردم و از این تلاش به شدت خسته و عرقآلود شدم؛ اما به راحتی نمیتوانم از خواب آلودگی و راحتی دل بکنم.
ز چندین آه اگر یک آه اثر دارد غنیمت دان
که دایم ماه مصر از چاه کنعان برنمیآید
هوش مصنوعی: اگر از میان تمام آهها، فقط یکی تاثیرگذار باشد، باید آن را ارزشمند بشماری؛ زیرا فرصتها و خوشبختیهای بزرگ همیشه در دسترس نیستند و مانند ماه که از چاه کنعان بیرون نمیآید، به آسانی حاصل نمیشوند.
دل گرمی مگر هنگامهافروزی کند، ورنه
به این بزم خنک خورشید تابان برنمیآید
هوش مصنوعی: اگر دل شوری نداشته باشد و در اوج زندگی نشاطی نکند، دیگر حضور خورشید در این جمع گرم و دلانگیز فاقد معناست.
تو تا از پرده شرم و حیا بیرون نمیآیی
نگاه از دیده عاشق به سامان برنمیآید
هوش مصنوعی: تا زمانی که از شرم و حیا خارج نشوی، عاشق نمیتواند به تو بخوبی نگاه کند و احساسش را ابراز کند.
مگر جولان او صائب قیامت را عیان سازد
وگرنه هیچ گردی زین نمکدان برنمیآید
هوش مصنوعی: اگر زیبایی و شگفتی او برای ما به نمایش درآید، آنگاه میتوانیم تغییرات بزرگ و عمیق را ببینیم، وگرنه هیچ تأثیری از این نمکدان ظاهر نمیشود.

صائب