غزل شمارهٔ ۳۲۱۰
ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمیآید
به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمیآید
مگر یاقوت سیرابش به داد من رسد، ورنه
مرا سیراب گردانیدن از کوثر نمیآید
چنان کز زلف او آمد دلم بیرون به ناکامی
به این نومیدی از ظلمات اسکندر نمیآید
کمال اهل معنی در غریبی میشود ظاهر
که تا در بحر باشد نکهت از عنبر نمیآید
برآید هر که با خود، برنیاید عالمی با او
شود از مور عاجز هرکه با خود برنمیآید
در افتادگی زن تا ز منزل سر برون آری
که قطع این ره از مقراض بال و پر نمیآید
حریم سینه زندان است بر دلهای سودایی
که چون غلتان شود خودداری از گوهر نمیآید
به تمکینی به آغوش من بیتاب میآیی
که می از شیشه سربسته در ساغر نمیآید
به تنهایی گرفت آفاق را خورشید بیانجم
ز اقبال آنچه میآید ز صد لشکر نمیآید
ز خودداری نشد کم گریهٔ بیاختیار من
علاج شورش این بحر از لنگر نمیآید
من بیتاب چون اظهار درد خود کنم صائب؟
که آواز سپند از محفل او برنمیآید
غزل شمارهٔ ۳۲۰۹: نه بیدردی است گر اشکم به چشم تر نمیآیدغزل شمارهٔ ۳۲۱۱: ز مغز من به صهبا خشکی غم برنمی آید
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز آهم نم به چشم چرخ بداختر نمیآید
به دود تلخ، اشک از دیده مجمر نمیآید
هوش مصنوعی: از درد و اندوه خود، تاثیر چندانی بر زندگی دنیا نمیگذارم. حتی اشکهایی که از چشمانم میریزد، در مقایسه با غمهای عمیق، خیلی کم و ناچیز است.
مگر یاقوت سیرابش به داد من رسد، ورنه
مرا سیراب گردانیدن از کوثر نمیآید
هوش مصنوعی: به دنبال یاقوتی هستم که بتواند من را سیراب کند، وگرنه خودم نمیتوانم از کوثر آب بیاورم.
چنان کز زلف او آمد دلم بیرون به ناکامی
به این نومیدی از ظلمات اسکندر نمیآید
هوش مصنوعی: دل من به خاطر زلف او به شدت آشفته و ناامید شده است و حتی در این تاریکی و بینظمی نیز به هیچ حاکمی همچون اسکندر نخواهم رسید.
کمال اهل معنی در غریبی میشود ظاهر
که تا در بحر باشد نکهت از عنبر نمیآید
هوش مصنوعی: کمال و زیبایی انسانهای با معرفت در جایی که تنها و دور از دنیا باشند، نمایان میشود. چرا که تا زمانی که در یک محیط آرام و بیدغدغه نباشند، عطری خوش از آنها منتشر نخواهد شد.
برآید هر که با خود، برنیاید عالمی با او
شود از مور عاجز هرکه با خود برنمیآید
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند با خود کنار بیاید، نمیتواند بر دیگران نیز تأثیر بگذارد. حتی موجودی کوچک و ضعیف مثل مور هم اگر نتواند بر خودش تسلط داشته باشد، از او برنمیآید.
در افتادگی زن تا ز منزل سر برون آری
که قطع این ره از مقراض بال و پر نمیآید
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از خانهات بیرون بیایی، باید با سختیها و مشکلات روبرو شوی، زیرا که نمیتوانی بدون مواجهه با چالشها و موانع، به هدف خود برسی.
حریم سینه زندان است بر دلهای سودایی
که چون غلتان شود خودداری از گوهر نمیآید
هوش مصنوعی: فضای سینه مانند زندانی است برای دلهای پرشور و هیجان که وقتی به طغیان و ناآرامی میافتند، نمیتوانند از ارزشهای درون خود محافظت کنند.
به تمکینی به آغوش من بیتاب میآیی
که می از شیشه سربسته در ساغر نمیآید
هوش مصنوعی: تو با حالتی مملو از آرامش و شوق به آغوش من میآیی، در حالی که دارم میفهمم هیچ چیز از درون شیشهای سر بسته بیرون نمیآید.
به تنهایی گرفت آفاق را خورشید بیانجم
ز اقبال آنچه میآید ز صد لشکر نمیآید
هوش مصنوعی: خورشید به تنهایی آسمان را روشن میکند و نیازی به ستارهها ندارد، زیرا بر اثر شانس، چیزی که به انسان میرسد، نمیتواند از صد لشکر بیفتد.
ز خودداری نشد کم گریهٔ بیاختیار من
علاج شورش این بحر از لنگر نمیآید
هوش مصنوعی: با خودداری و کنترل کردن احساسات، نتوانستم از گریهام کاسته و به درمان درد درونم بپردازم. در این بحرانی که احساساتم را در بر گرفته، هیچ کمکی از لنگر نمیتواند جلو گیری کند.
من بیتاب چون اظهار درد خود کنم صائب؟
که آواز سپند از محفل او برنمیآید
هوش مصنوعی: من بیتابم و وقتی دردهایم را بیان میکنم، آیا کسی به صدای من توجهی میکند؟ مثل اینکه آوای خوش یک درخت خوشبو از محفل او بلند نمیشود.

صائب