گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۰۸

گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌طلب سویش
مرا از پای نافرمان چه‌ها بر سر نمی‌آید!
چه بگشاید ز ماه عید بی‌همدستی طالع؟
ز صیقل کار بی‌امداد روشنگر نمی‌آید
به گردون جنگ دارد چشم کوته‌بین، نمی‌داند
که بی‌تحریک ساقی باده در ساغر نمی‌آید
شکوه عشق هیهات است مغلوب نظر گردد
که کوه قاف عنقا را به زیر پر نمی‌آید
به آهی خرمن افلاک را بر هم زدم صائب
ز یک دل آنچه می‌آید ز صد لشکر نمی‌آید
به عشق لاابالی کوه طاقت برنمی‌آید
علاج شورش این بحر از لنگر نمی‌آید
مگر یاقوت سیرابش به داد ما رسد، ورنه
علاج تشنه ما از لب ساغر نمی‌آید
دل گردون نمی‌سوزد به آه آتشین ما
به دود تلخ، آب از دیده مجمر نمی‌آید
به دشواری توان دل از لباس فقر برکندن
به پای خود برون از بند نی، شکّر نمی‌آید
شکوه حسن او مهری به لب زد بی‌قراران را
که آواز سپند از هیچ مجمر برنمی‌آید
به داغ عشق دارد محرم و بیگانه یک نسبت
ازین آتش خلیل الله سالم بر نمی‌آید
خموشی پیشه کن تا دامن مطلب به دست آری
که بی‌پاس نفس از بحر گوهر برنمی‌آید
کدامین عنبرین‌مو می‌کند در سینه‌ام جولان؟
که از دریای دل یک موج بی‌عنبر نمی‌آید
به منزل می‌برد قطع تعلق کاروانی را
ز رهزن آنچه می‌آید ز صد رهبر نمی‌آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی‌طلب سویش
مرا از پای نافرمان چه‌ها بر سر نمی‌آید!
هوش مصنوعی: من در چشمانش خیلی ارزشمند شدم، چرا که به سوی او بدون هیچ خواسته‌ای رفتم. از دست نافرمانی‌ام، چه مصائبی بر من نخواهد رفت!
چه بگشاید ز ماه عید بی‌همدستی طالع؟
ز صیقل کار بی‌امداد روشنگر نمی‌آید
هوش مصنوعی: چه چیزی می‌تواند در شب عید بدون کمک سرنوشت گشوده شود؟ از صیقل و تیز کردن کارها هم بدون وجود نور و روشنایی نمی‌توان انتظار داشت چیزی به دست آید.
به گردون جنگ دارد چشم کوته‌بین، نمی‌داند
که بی‌تحریک ساقی باده در ساغر نمی‌آید
هوش مصنوعی: آسمان برای فردی که دید کوتاهی دارد، درگیر جنگ به نظر می‌رسد، او نمی‌فهمد که بدون تحریک و تشویق ساقی، شراب به جام نمی‌رسد.
شکوه عشق هیهات است مغلوب نظر گردد
که کوه قاف عنقا را به زیر پر نمی‌آید
هوش مصنوعی: عشق به قدری بزرگ و باارزش است که هیچ نظری نمی‌تواند آن را تحت تأثیر قرار دهد. حتی کوه قاف، که نماد عظمت و قدرت است، نمی‌تواند به سادگی به زیر بال عنقا (پرنده‌ای افسانه‌ای) بیاید. این نشان می‌دهد که عشق و زیبایی‌های آن فراتر از محدودیت‌ها و تصورات انسانی است.
به آهی خرمن افلاک را بر هم زدم صائب
ز یک دل آنچه می‌آید ز صد لشکر نمی‌آید
هوش مصنوعی: به دلیل یک دل پاک و مخلص، با یک آه ساده توانستم بر آسمان‌ها تاثیر بگذارم؛ زیرا آنچه از دل برمی‌آید، از صدها لشکر و نیروی ظاهری قوی‌تر است.
به عشق لاابالی کوه طاقت برنمی‌آید
علاج شورش این بحر از لنگر نمی‌آید
هوش مصنوعی: عشق بی‌پروا و بی‌ملاحظه، باعث می‌شود که کوه هم نتواند تحمل کند. این شور و هیجان دریا هم تا زمانی که لنگر درش نباشد، آرام نمی‌گیرد.
مگر یاقوت سیرابش به داد ما رسد، ورنه
علاج تشنه ما از لب ساغر نمی‌آید
هوش مصنوعی: اگر یاقوتی به ما کمک نکند، فکر نکنید که نوشیدنی از لب این جام به ما خواهد رسید.
دل گردون نمی‌سوزد به آه آتشین ما
به دود تلخ، آب از دیده مجمر نمی‌آید
هوش مصنوعی: دل آسمان به خاطر ناله‌های سوزان ما نمی‌سوزد و ما در میان غم و اندوه، فقط بخار تلخی از اشک‌هایمان برمی‌آوریم.
به دشواری توان دل از لباس فقر برکندن
به پای خود برون از بند نی، شکّر نمی‌آید
هوش مصنوعی: آزاد کردن دل از سختی‌ها و رنج فقر کار آسانی نیست. نمی‌توان به راحتی از محدودیت‌ها رهایی یافت، زیرا حل مشکلات به سادگی شکر آوردن نیست.
شکوه حسن او مهری به لب زد بی‌قراران را
که آواز سپند از هیچ مجمر برنمی‌آید
هوش مصنوعی: زیبایی او چنان جذاب و دل‌ربا است که افرادی که در انتظار عشق هستند، نمی‌توانند بی‌خبر بمانند. مانند شعله‌ای که از هیچ مشعلی نمی‌افروزد، احساسات عمیق به وجود می‌آید.
به داغ عشق دارد محرم و بیگانه یک نسبت
ازین آتش خلیل الله سالم بر نمی‌آید
هوش مصنوعی: به خاطر عشق، هم محرم و هم بیگانه درگیر این آتش هستند و هیچ‌کس از این آتش بزرگ و خراب‌کننده در امان نیست، حتی کسی چون ابراهیم خلیل که معمولاً از خطرات ایمن است.
خموشی پیشه کن تا دامن مطلب به دست آری
که بی‌پاس نفس از بحر گوهر برنمی‌آید
هوش مصنوعی: سکوت را برگزین تا به نکته‌ی مورد نظر دست یابی، زیرا بدون تأمل و تفکر، از عمق مسائل به حقیقت‌ها نخواهی رسید.
کدامین عنبرین‌مو می‌کند در سینه‌ام جولان؟
که از دریای دل یک موج بی‌عنبر نمی‌آید
هوش مصنوعی: کدام یک از موهای خوشبو و خوش‌عطر مانند عنبر، در دل من می‌چرخد؟ چرا که از عمق دلم هیچ موجی بدون عطر و خوشبویی به وجود نمی‌آید.
به منزل می‌برد قطع تعلق کاروانی را
ز رهزن آنچه می‌آید ز صد رهبر نمی‌آید
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر این است که گاهی اوقات، عواملی که از خارج به ما وارد می‌شوند، ممکن است ما را از مسیر واقعی‌مان دور کنند. در واقع، زندگی و هدف‌های ما ممکن است تحت تأثیر فشارها و distractions قرار بگیرند، ولی در عین حال یک نیروی قوی وجود دارد که ما را به سوی منزل و مقصد واقعی‌مان هدایت می‌کند. این حضور ثابت و تایید شده می‌تواند از نفتی و تغییرات مختلف پیشی بگیرد و ما را به هدف نهایی‌مان برساند.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۲۰۸ به خوانش دریا قلیلی

حاشیه ها

1396/05/28 10:07
مرضیه

ترتیب ابیات این غزلبه هم ریخته است. درست آن می تواند شعر زیر باشد:
به عشق لاابالی کوه طاقت بر نمی آید
علاج شورش این بحر از لنگر نمی آید
مگر یاقوت سیرابش به داد ما رسد، ورنه
علاج تشنه ما از لب ساغر نمی آید
دل گردون نمی سوزد به آه آتشین ما
به دود تلخ، آب از دیده مجمر نمی آید
به دشواری توان دل از لباس فقر بر کندن
به پای خود برون از بند نی، شکر نمی آید
شکوه حسن او مهری به لب زد بیقراران را
که آواز سپند از هیچ مجمر برنمی آید
به داغ عشق دارد محرم و بیگانه یک نسبت
ازین آتش خلیل الله سالم بر نمی آید
خموشی پیشه کن تا دامن مطلب به دست آری
که بی پاس نفس از بحر گوهر بر نمی آید
کدامین عنبرین مو می کند در سینه ام جولان؟
که از دریای دل یک موج بی عنبر نمی آید
به منزل می برد قطع تعلق کاروانی را
ز رهزن آنچه می آید ز صد رهبر نمی آید
گران گشتم به چشمش بس که رفتم بی طلب سویش
مرا از پای نافرمان چها بر سر نمی آید!
چه بگشاید زماه عید بی همدستی طالع؟
ز صیقل کار بی امداد روشنگر نمی آید
به گردون جنگ دارد چشم کوته بین، نمی داند
که بی تحریک ساقی باده در ساغر نمی آید
شکوه عشق هیهات است مغلوب نظر گردد
که کوه قاف عنقا را به زیر پر نمی آید
به آهی خرمن افلاک را بر هم زدم صائب
ز یک دل آنچه می آید ز صد لشکر نمی آید