گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۰۱

که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟
که آه از سینه ام بیرون گریبان چاک می آید
در آن محفل که دیوار و در آتش زیر پا دارد
کجا خودداری از پروانه بیباک می آید؟
نمی آید علاج زهر خشک از سوزن عیسی
که این خار از جگر بیرون به دست تاک می آید
چراغ کشته روشن می توان کردن ز مژگانش
به چشم هر که آن رخسار آتشناک می آید
در آن کشور که از زنگار نشناسد طوطی را
چه کار از جوهر آیینه ادراک می آید؟
به خون خلق از ان تشنه است مژگان سبکدستش
که از آغوش زخم آن تیغ بیرون پاک می آید
من آن صید همایونم که اشک شادی از قتلم
به چشم جوهر شمشیر آن بیباک می آید
کدامین خانه پردازست در خلوت سرای دل؟
که گردآلود حرف از سینه غمناک می آید
ز زخم آسیا، بی حاصلان را نیست پروایی
توگر بی مدعا گردی چه از افلاک می آید؟
که می سازد نشان تیر یارب استخوانم را؟
که چون صبح از زمین بیرون گریبان چاک می آید
زجیب فکر اگر گاهی سر عاشق برون آید
به انداز کمند وحدت فتراک می آید
مدو دنبال روزی، پا به دامان قناعت کش
که گندم از زمین بیرون گریبان چاک می آید
دهان خویش صائب چون صدف پاک از شکایت کن
که جای لقمه گوهر در دهان پاک می آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

که بر بالین من با قامت چالاک می آید؟
که آه از سینه ام بیرون گریبان چاک می آید
هوش مصنوعی: چه کسی با姿ن زیبا و سریع به بالین من می‌آید؟ که آه و ناله‌ام از دل به بیرون می‌زدد و گریبانم را پاره می‌کند.
در آن محفل که دیوار و در آتش زیر پا دارد
کجا خودداری از پروانه بیباک می آید؟
هوش مصنوعی: در جایی که همه چیز در حال سوختن و نابودی است، چگونه می‌توان انتظار داشت که پروانه‌ای بی‌پروا و بی‌احتیاط بتواند خود را کنترل کند؟
نمی آید علاج زهر خشک از سوزن عیسی
که این خار از جگر بیرون به دست تاک می آید
هوش مصنوعی: درمانی برای زهر خشک وجود ندارد، زیرا فقط با جراحی و اقداماتی دقیق می‌توان این خار را از دل بیرون آورد.
چراغ کشته روشن می توان کردن ز مژگانش
به چشم هر که آن رخسار آتشناک می آید
هوش مصنوعی: با چشمان کسی که آن چهره آتشین را می‌بیند، می‌توان چراغی روشن کرد، حتی اگر آن کسی کشته شده باشد.
در آن کشور که از زنگار نشناسد طوطی را
چه کار از جوهر آیینه ادراک می آید؟
هوش مصنوعی: در کشوری که طوطی از زنگار آگاه نیست، چه نیازی به فهم جوهر آیینه دارد؟
به خون خلق از ان تشنه است مژگان سبکدستش
که از آغوش زخم آن تیغ بیرون پاک می آید
هوش مصنوعی: مژگان نرم او به خاطر خونی که از مردم می‌ریزد، تشنه است و از آغوش زخم آن تیغ، پاک و بدون آلودگی بیرون می‌آید.
من آن صید همایونم که اشک شادی از قتلم
به چشم جوهر شمشیر آن بیباک می آید
هوش مصنوعی: من آن شکار خوش‌بختی هستم که حتی پس از مرگم، اشک‌های شادی بر چشمان تیز و بی‌رحم سلاح آن شجاع می‌نشیند.
کدامین خانه پردازست در خلوت سرای دل؟
که گردآلود حرف از سینه غمناک می آید
هوش مصنوعی: کدامین هنرپیشه در خفا و پنهانی دل، غوغا به پا می‌کند؟ که از دل غمگین، صدا به گوش می‌رسد.
ز زخم آسیا، بی حاصلان را نیست پروایی
توگر بی مدعا گردی چه از افلاک می آید؟
هوش مصنوعی: اگر بی‌نتیجه و بی‌فایده باشی، زخم آسیای زمان تو را نخواهد آزرد. اگر بدون ادعا و درخواست باشی، چه اهمیتی دارد که از کجا و چه چیزی به تو می‌رسد؟
که می سازد نشان تیر یارب استخوانم را؟
که چون صبح از زمین بیرون گریبان چاک می آید
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی نارضایتی و درد دل اشاره دارد. شاعر از درد و رنجی صحبت می‌کند که ناشی از تصادف یا اتفاقی ناگوار است. او به نوعی از خود می‌پرسد که چه نیرویی یا عامل بیرونی باعث ایجاد این زخم و نشان تیر بر بدنش شده است. در ادامه هم، به تصویر صبح و حضور نور اشاره می‌کند که در contrast با حالت فعلی‌اش، نشان‌دهنده امیدی است که به تدریج از دل تاریکی‌ها بیرون می‌آید. در کل، این متن گویا احساسات عمیق و دردناکی را مسأله‌ی ابهام در رنج و امید به بهبودی را به تصویر می‌کشد.
زجیب فکر اگر گاهی سر عاشق برون آید
به انداز کمند وحدت فتراک می آید
هوش مصنوعی: اگر گهگاهی افکار عاشقانه از دل انسان خارج شود، همچون تله‌ای که برای جمع‌آوری آنچه ارزشمند است، عمل می‌کند.
مدو دنبال روزی، پا به دامان قناعت کش
که گندم از زمین بیرون گریبان چاک می آید
هوش مصنوعی: برای به دست آوردن روزی، به جای دنبال کردن آن به هر قیمتی، به قناعت و رضایت از داشته‌های خود توجه کن، زیرا برکت و نعمت به سادگی از زمین به دست می‌آید.
دهان خویش صائب چون صدف پاک از شکایت کن
که جای لقمه گوهر در دهان پاک می آید
هوش مصنوعی: زبان خود را مانند صدفی پاک نگه‌دار و از شکایت بپرهیز، زیرا تنها در دهان پاک، مانند جواهرات، چیزی ارزشمند جای می‌گیرد.