گنجور

غزل شمارهٔ ۳۲۰۰

شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق می آید
که آن دریای بی پایان به جوی عشق می آید
جز این درگاه باغ دلگشایی نیست عاشق را
اگرچه بوی خون از خاک کوی عشق می آید
مگر بی کوشش این دولت نصیب ما شود، ورنه
زما افتادگان کی جستجوی عشق می آید؟
ز شرم خود بود در پرده بیگانگی عاشق
وگرنه حسن دایم روبروی عشق می آید
گزیدم خاکساری تا شوم ایمن، ندانستم
که هر جا هست سنگی بر سبوی عشق می آید
برآ از آرزو کان قبله گاه آرزومندان
به دنبال دل بی آرزوی عشق می آید
به رنگ خود برآرد سیل را دریای بی پایان
ز بیدردان به گوشم گفتگوی عشق می آید
چو آب زندگی می نوشد و لب تر نمی سازد
اگر تیغ دو عالم بر گلوی عشق می آید
به خون خویش آسان نیست دست از آرزو شستن
ز هر ناشسته رویی کی وضوی عشق می آید؟
ندانم کیست معشوقم ز حیرانی، همین دانم
که از هر ذره خاکم هایهوی عشق می آید
اگر چون سرو حسن بیوفا ثابت قدم باشد
چو قمری طوق بیرون از گلوی عشق می آید
همین می خوردن است و گل ز روی گلرخان چیدن
درین ایام از کاری که بوی عشق می آید
درین ظلمت سرا گر هست صائب آب حیوانی
که سازد زنده دلها را، ز جوی عشق می آید

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

شود پاک از گنه هر کس به کوی عشق می آید
که آن دریای بی پایان به جوی عشق می آید
هوش مصنوعی: هرکس که به دنیای عشق و محبت قدم می‌گذارد، از گناهانش پاک می‌شود؛ زیرا این عشق همچون دریایی بی‌پایان است که به دامن محبت می‌ریزد.
جز این درگاه باغ دلگشایی نیست عاشق را
اگرچه بوی خون از خاک کوی عشق می آید
هوش مصنوعی: به غیر از این درگاه، جایی برای خوشی و آرامش عاشق وجود ندارد، هر چند که بوی خون از خاک معشوق برمی‌خیزد.
مگر بی کوشش این دولت نصیب ما شود، ورنه
زما افتادگان کی جستجوی عشق می آید؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است بدون تلاش و کوشش، چنین خوشبختی به ما برسد؟ در غیر این صورت، از افراد شکست‌خورده مثل ما چه انتظاری برای جستجوی عشق می‌رود؟
ز شرم خود بود در پرده بیگانگی عاشق
وگرنه حسن دایم روبروی عشق می آید
هوش مصنوعی: به خاطر شرمی که دارد، عاشق در پس پرده‌ی بیگانگی پنهان است و اگر نه، زیبایی همیشه در برابر عشق حاضر می‌شود.
گزیدم خاکساری تا شوم ایمن، ندانستم
که هر جا هست سنگی بر سبوی عشق می آید
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که خود را humble و خاکسار نشان دهم تا از خطرات دور بمانم؛ اما نمی‌دانستم که در هر جایی که بروم، سنگی به سمت عشق و احساسات من خواهد آمد.
برآ از آرزو کان قبله گاه آرزومندان
به دنبال دل بی آرزوی عشق می آید
هوش مصنوعی: از آرزوها بیرون بیا، زیرا مقصد و خواسته‌های دل‌باختگان عشق، به سوی دل‌هایی که دیگر آرزویی ندارند می‌کشد.
به رنگ خود برآرد سیل را دریای بی پایان
ز بیدردان به گوشم گفتگوی عشق می آید
هوش مصنوعی: سیل با رنگ خاص خود به شدت می‌خروشد و دریای بی‌پایان را متاثر می‌کند. از طرف افرادی که احساسات را درک نمی‌کنند، صدایی به گوشم می‌رسد که نشان‌دهنده گفت‌وگویی درباره عشق است.
چو آب زندگی می نوشد و لب تر نمی سازد
اگر تیغ دو عالم بر گلوی عشق می آید
هوش مصنوعی: اگرچه کسی زندگی را به گونه‌ای عمیق تجربه می‌کند و از آن لذت می‌برد، اما در عین حال هیچ نشانه‌ای از ابراز احساسات و ضعف نشان نمی‌دهد، حتی اگر دشواری‌ها و چالش‌های سختی بر سر راه عشقش قرار گیرد.
به خون خویش آسان نیست دست از آرزو شستن
ز هر ناشسته رویی کی وضوی عشق می آید؟
هوش مصنوعی: انسان نمی‌تواند به سادگی از آرزوهایش دست بکشد، حتی اگر تمام تلاشش را کند و در دل خود غم و اندوهی عمیق احساس کند. برای پاکی و روشنایی دل، باید از عشق و عاطفه بهره‌مند شود، اما این کار آسان نیست.
ندانم کیست معشوقم ز حیرانی، همین دانم
که از هر ذره خاکم هایهوی عشق می آید
هوش مصنوعی: نمی‌دانم معشوقم کیست و از کجا آمده، فقط می‌دانم که از هر ذره‌ای از خاکم، صدای عشق به گوش می‌رسد.
اگر چون سرو حسن بیوفا ثابت قدم باشد
چو قمری طوق بیرون از گلوی عشق می آید
هوش مصنوعی: اگر مثل سرو، زیبایی بی‌وفا باشد و روی پا و ثابت بایستد، در این صورت مانند قناری، حلقه‌ای از عشق بر گردن خواهد داشت که از دل گل بیرون می‌آید.
همین می خوردن است و گل ز روی گلرخان چیدن
درین ایام از کاری که بوی عشق می آید
هوش مصنوعی: در این روزها، تنها در حال لذت بردن از زیبایی‌ها و زیبایان هستیم و از کارهایی که با عشق و محبت همراه‌اند لذت می‌بریم.
درین ظلمت سرا گر هست صائب آب حیوانی
که سازد زنده دلها را، ز جوی عشق می آید
هوش مصنوعی: در این دنیای تاریک، اگر صائب یک نیروی حیات‌بخش وجود داشته باشد که بتواند جان‌ها را زنده کند، آن نیرو از جوی عشق به راه می‌آید.