غزل شمارهٔ ۳۲
صوفیان بردند از ره چشمِ جادوی ترا
در کمندِ وحدت آوردند آهوی ترا
آستینافشانی بی جای این تردامنان
کرد محتاجِ شراری شعلهٔ روی ترا
تندبادِ بی اصولِ چرخِ اربابِ سماع
خصمِ تمکین ساخت نخلِ قدِ دلجوی ترا
زود باشد قُربِ این پشمینهپوشان، همچو خط
در نظرها زشت سازد روی نیکوی ترا
ترسم آخر ذکرِ خیرِ اختلاطِ این گروه
بر زبانها افکند لعلِ سخنگوی ترا
شرطِ دلسوزی است جانِ من، که صائب گاه گاه
بر فروزد از نصیحت آتشِ خوی ترا
غزل شمارهٔ ۳۱: نیست ممکن رامکردن چشمِ جادوی تراغزل شمارهٔ ۳۳: گرچه محجوب از نظر کرده است بیجایی ترا
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صوفیان بردند از ره چشمِ جادوی ترا
در کمندِ وحدت آوردند آهوی ترا
هوش مصنوعی: صوفیان با قدرت و جاذبه خود، نگاه جادویی تو را به خود جلب کرده و در دام وحدت قرار دادند؛ همانطور که آهو را در دام میاندازند.
آستینافشانی بی جای این تردامنان
کرد محتاجِ شراری شعلهٔ روی ترا
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که بیموقع و بیدلیل، افرادی که تردید دارند، به شدت تحت تأثیر زیبایی و جذابیت چهرهٔ تو قرار گرفتهاند و در واقع نیاز به آتش و شعلهای دارند که آن زیبایی را روشنتر کند.
تندبادِ بی اصولِ چرخِ اربابِ سماع
خصمِ تمکین ساخت نخلِ قدِ دلجوی ترا
هوش مصنوعی: تندباد بیقاعدهای که به چرخش رقصهایی که اربابان میسازند، باعث شده است که نخلِ بلند و استوار دلخواه تو، تحت فشار قرار گیرد و آسیب ببیند.
زود باشد قُربِ این پشمینهپوشان، همچو خط
در نظرها زشت سازد روی نیکوی ترا
هوش مصنوعی: خودت را زود از دست کسانی که ساده و بیپرده پندارند، دور کن؛ زیرا مانند یک خط بد در میان زیباییها، میتواند چهره نیکوی تو را زشت کند.
ترسم آخر ذکرِ خیرِ اختلاطِ این گروه
بر زبانها افکند لعلِ سخنگوی ترا
هوش مصنوعی: میترسم که ذكر خوبیهای این جمع در زبانها بیفتد و باعث شود که گوهر گفتار تو نیز به یاد آورده شود.
شرطِ دلسوزی است جانِ من، که صائب گاه گاه
بر فروزد از نصیحت آتشِ خوی ترا
هوش مصنوعی: شرط دلسوزی من این است که گاهی نصیحتهای تو مانند آتش، شعلهور شود و دل مردم را گرم کند.