گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱

نیست ممکن رام‌کردن چشمِ جادوی ترا
سایه می‌بوسد زمین از دور، آهوی ترا
نیستم شایسته‌گر نظارهٔ روی ترا
سجده‌ای از دور دارم طاقِ ابروی ترا
پلهٔ نازِ تو دارد نازنینان را سَبُک
کوهِ تمکین سنگِ کم باشد ترازوی ترا
با سمن چون نسبتِ آن پیکرِ سیمین کنم؟
بسترِ گل، خارِ ناسازست پهلوی ترا
آنچنان کز خط سوادِ مردمان روشن شود
سرمه گویاتر کند چشمِ سخنگوی ترا
هر که را دستی بود در حل و عقدِ مشکلات
بر زبان چون شانه دارد حرفِ گیسوی ترا
چون سکندر، تشنه از ظلمات می‌آمد برون
خضر اگر می‌دید تیغ و دست و بازوی ترا
گر گذارد قوّتِ گیراییی در دست‌ها
در گره بندند گل‌پیراهنان بوی ترا
بر سیه‌روزان ببخشا، کز خطِ شبرنگ هست
در کمین روزِ سیاهِ طرفه‌ای روی ترا
آنقدر جرأت ز بخت‌ِ نارسا دارم طمع
کز دلِ صد چاک سازم شانه گیسوی ترا
مصرعِ برجسته هیهات است از خاطِر رَوَد
چون کند صائب فرامش قدِِّ دلجوی ترا؟

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نیست ممکن رام‌کردن چشمِ جادوی ترا
سایه می‌بوسد زمین از دور، آهوی ترا
هوش مصنوعی: نفوذ چشمان سحرآمیز تو که آرام کردن آن ناممکن است، باعث شده که سایه‌ات از دور زمین را در آغوش گیرد و مانند آهو به تو احترام بگذارد.
نیستم شایسته‌گر نظارهٔ روی ترا
سجده‌ای از دور دارم طاقِ ابروی ترا
هوش مصنوعی: من لیاقت ندارم که به تماشای صورتت نزدیک شوم، اما از دور برای ابروهای قشنگت احترام و سجده‌ای در دل دارم.
پلهٔ نازِ تو دارد نازنینان را سَبُک
کوهِ تمکین سنگِ کم باشد ترازوی ترا
هوش مصنوعی: زیبایی و ناز تو باعث شده که محبوبان و معشوقان احساس سبکی و راحتی کنند، به طوری که در مقابل ثبات و استحکام تو، هر چیزی دیگر کم می‌آورد و نمی‌تواند به خوبی تو را اندازه‌گیری کند.
با سمن چون نسبتِ آن پیکرِ سیمین کنم؟
بسترِ گل، خارِ ناسازست پهلوی ترا
هوش مصنوعی: چطور می‌توانم با گلی مانند سمن، نسبت به آن پیکر نقره‌ای فکر کنم؟ وقتی که کنار تو، بستر گل با خارهای نامناسب در اینجا وجود دارد.
آنچنان کز خط سوادِ مردمان روشن شود
سرمه گویاتر کند چشمِ سخنگوی ترا
هوش مصنوعی: چنانچه نوشته‌ها و آثار مردم به روشنی فهمیده شود، چشمان تو که سخن می‌گویند، بیشتر از قبل می‌درخشند و نمایان می‌شوند.
هر که را دستی بود در حل و عقدِ مشکلات
بر زبان چون شانه دارد حرفِ گیسوی ترا
هوش مصنوعی: هر کسی که در حل و فصل مشکلات مهارت دارد، کلامش به شیرینی و نرمی همچون موهای توست.
چون سکندر، تشنه از ظلمات می‌آمد برون
خضر اگر می‌دید تیغ و دست و بازوی ترا
هوش مصنوعی: زمانی که سکندر، با عطش از تاریکی‌ها بیرون می‌آمد، اگر خضر را می‌دید که با شمشیر و دستان نیرومندش در برابر او ایستاده، چه حالتی برایش پیش می‌آمد.
گر گذارد قوّتِ گیراییی در دست‌ها
در گره بندند گل‌پیراهنان بوی ترا
هوش مصنوعی: اگر نیروی جاذبه در دستانت باشد، افرادی که زرنگ هستند می‌توانند به راحتی زیبایی را در پیراهن‌های گل‌دار تو محصور کنند.
بر سیه‌روزان ببخشا، کز خطِ شبرنگ هست
در کمین روزِ سیاهِ طرفه‌ای روی ترا
هوش مصنوعی: به افرادی که روزهای بدی را سپری می‌کنند، رحم کن، چرا که ممکن است خطی پررنگ، وجود روزهای تاریک را در کمین زیبایی چهره‌ات پنهان کرده باشد.
آنقدر جرأت ز بخت‌ِ نارسا دارم طمع
کز دلِ صد چاک سازم شانه گیسوی ترا
هوش مصنوعی: من آنقدر جرأت دارم که با وجود بختی ناگوار، امید داشته باشم که از دل پریشان و پاره‌پاره‌ام، شانه‌ای برای گیسوان تو بسازم.
مصرعِ برجسته هیهات است از خاطِر رَوَد
چون کند صائب فرامش قدِِّ دلجوی ترا؟
هوش مصنوعی: عملاً غیرممکن است که یاد و خاطره تو از ذهن برود، چرا که زیبایی و جذابیت تو همیشه در دل‌ها باقی مانده است.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳۱ به خوانش عندلیب