غزل شمارهٔ ۳۱۹۶
دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را
سر همت بلندان خود به پای دار میآید
ندارد جنگ با هم شیوه مستوری و مستی
ز جوش می به گوشم بانگ استغفار میآید
ز قید صد گره در یک گره میافکند خود را
کسی کز حلقه تسبیح در زنار میآید
تو چون طفلان ز وصل گل به دیدن نیستی قانع
وگرنه کار در از رخنه دیوار میآید
خلاصی از ملامت نیست سرگرم محبت را
سر خورشید هرجا رفت بر دیوار میآید
محال است این که داغ لالهرویان در جگر ماند
گل رنگین به سیر گوشه دستار میآید
نواسنجی که در دل زخم خاری دارد از غیرت
به جای ناله خون گرمش از منقار میآید
سخن را صاف خواهی، لوح دل را صاف کن صائب
که از آیینه طوطی بر سر گفتار میآید
غزل شمارهٔ ۳۱۹۵: غم عالم به دل از دیده خونبار میآیدغزل شمارهٔ ۳۱۹۷: درین صحرا که یارب از پی نخجیر میآید؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل از مژگان خوابآلود در زنهار میآید
بلای جان بود تیغی که لنگردار میآید
هوش مصنوعی: دل با چشمان خوابآلودش در حال فرار از خطر است، زیرا آن تیغی که به آرامی نزدیک میشود، میتواند عذابآور باشد.
میانجی نیست حاجت نقطه و پرگار وحدت را
سر همت بلندان خود به پای دار میآید
هوش مصنوعی: میانجی و واسطهای وجود ندارد، نیازمند به خط و دایره نیست. افرادی که عزم و اراده بلندی دارند، به خود این حقیقت را میفهمانند و به آن عمل میکنند.
ندارد جنگ با هم شیوه مستوری و مستی
ز جوش می به گوشم بانگ استغفار میآید
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به توصیف یک حالت درونی میپردازد که در آن دو حالت متضاد، یعنی مستی و پنهانکاری، درگیر هستند. صدای استغفار و طلب بخشش به گوش میرسد که نشاندهندهی آگاهی از خطاها و نیاز به بازگشت به حالت اولیۀ خود است. به طور کلی، احساساتی مانند جنگ داخلی، شوق و پشیمانی در هم آمیختهاند.
ز قید صد گره در یک گره میافکند خود را
کسی کز حلقه تسبیح در زنار میآید
هوش مصنوعی: کسی که از هزاران محدودیت و مشکل رهایی یافته و خود را در یک نقطه متمرکز میکند، مانند فردی است که با خروج از حلقه تسبیح به آزادی و شرافت میرسد.
تو چون طفلان ز وصل گل به دیدن نیستی قانع
وگرنه کار در از رخنه دیوار میآید
هوش مصنوعی: تو مانند کودکانی هستی که به دیدن گل از وصالش راضی نیستند و اگر چنین نبودی، میتوانستی از طریق شکاف دیوار به آن دسترسی پیدا کنی.
خلاصی از ملامت نیست سرگرم محبت را
سر خورشید هرجا رفت بر دیوار میآید
هوش مصنوعی: هیچ راهی برای فرار از سرزنش وجود ندارد؛ عاشقان در هر جایی که بروند، نور مهربانی و محبتشان مثل خورشید بر دیوار میتابد.
محال است این که داغ لالهرویان در جگر ماند
گل رنگین به سیر گوشه دستار میآید
هوش مصنوعی: این نا ممکن است که درد و غم زیباییها در دل انسان باقی بماند؛ چرا که زیبایی مثل گلهای رنگین در گوشههای زندگی خود را نشان میدهد و فراموش میشود.
نواسنجی که در دل زخم خاری دارد از غیرت
به جای ناله خون گرمش از منقار میآید
هوش مصنوعی: پرندهای که قلبش زخمی است، به جای آنکه از درد ناله کند، از روی غیرت و شجاعت، خون گرمش را به بیرون میریزد.
سخن را صاف خواهی، لوح دل را صاف کن صائب
که از آیینه طوطی بر سر گفتار میآید
هوش مصنوعی: اگر میخواهی گفتارت روشن و صاف باشد، ابتدا باید دل خود را پاک کنی. چون کلمات و سخنان زیبایی که از دل برمیآید، مثل تصویر در یک آیینه شفاف، روشنی خاصی دارند.

صائب