غزل شمارهٔ ۳۱۸۱
تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود
که پیران می کنند از قامت خم حلقه نام خود
زفیض راستی از محتسب بر خود نمی لرزم
به کوه قاف دارم پشت از سنگ تمام خود
گر از بیطاقتی خود قاصد پیغام خود گردم
فرامش می کنم در راه از غیرت پیام خود!
حذر کن از می سرکش که تاکش با زمین گیری
به چندین دست نتواند نگه دارد زمام خود
مرا از بوته خجلت بر آر ای شعله سرکش
که خونها می خورم چون لاله از سودای خام خود
چه افتاده است بر دل بار گردم عندلیبان را؟
چو من از بوی گل چون غنچه می گیرم مشا خود
ز آواز شکست من دل احباب می ریزد
وگرنه من نمی دارم دریغ از سنگ جام خود
شکاری چون به بخت ما نمی افتد همان بهتر
که در خاک فراموشان نهان سازیم دام خود
به شور من ندارد بلبلی این بوستان صائب
روان گردد، به خون مرده گر خوانم کلام خود
غزل شمارهٔ ۳۱۸۰: زخون دل شراب، از پاره دل کن کباب خودغزل شمارهٔ ۳۱۸۲: کسی تا کی خورد چون شمع رزق از استخوان خود؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
تو از نام بلند ای نوجوان بردار کام خود
که پیران می کنند از قامت خم حلقه نام خود
هوش مصنوعی: ای جوان، از نام نیک و مقام بلندت بهرهمند شو، زیرا که افراد سالخورده به خاطر قامت خمیدهشان، به نام خود میبالند.
زفیض راستی از محتسب بر خود نمی لرزم
به کوه قاف دارم پشت از سنگ تمام خود
هوش مصنوعی: از برکت صداقت به هیچ وجه نمیلرزم، چون پشتوانهام مانند کوه قاف از سنگی محکم و استوار است.
گر از بیطاقتی خود قاصد پیغام خود گردم
فرامش می کنم در راه از غیرت پیام خود!
هوش مصنوعی: اگر به خاطر بیصبری خود بخواهم پیغامم را به دیگران برسانم، در مسیر فراموش میکنم که باید به خاطر محبت و غیرت پیامم، آن را منتقل کنم.
حذر کن از می سرکش که تاکش با زمین گیری
به چندین دست نتواند نگه دارد زمام خود
هوش مصنوعی: مواظب باش از شراب پرشوری که حتی با زمینگیری هم نمیتوان آن را کنترل کرد و جلوش را گرفت.
مرا از بوته خجلت بر آر ای شعله سرکش
که خونها می خورم چون لاله از سودای خام خود
هوش مصنوعی: ای شعله سرکش، مرا از شرم و خجالت آزاد کن، زیرا من مانند لاله که از عشق نارس خود خون میریزد، دلی پر درد دارم.
چه افتاده است بر دل بار گردم عندلیبان را؟
چو من از بوی گل چون غنچه می گیرم مشا خود
هوش مصنوعی: دل من چه حالتی دارد که مانند هرچه بلبل است، دلبسته و غمگینم؟ وقتی که من از بوی گل لذت میبرم، چرا تو خود را در این حال نمیبینی؟
ز آواز شکست من دل احباب می ریزد
وگرنه من نمی دارم دریغ از سنگ جام خود
هوش مصنوعی: از صدای شکستن من، دل دوستانم میشکند و اگر نه، من از جان خودم نیز برای جام سنگیام دریغی ندارم.
شکاری چون به بخت ما نمی افتد همان بهتر
که در خاک فراموشان نهان سازیم دام خود
هوش مصنوعی: بهتر است دام خود را در دل خاک پنهان کنیم، چون شکار به سوی ما نمیآید.
به شور من ندارد بلبلی این بوستان صائب
روان گردد، به خون مرده گر خوانم کلام خود
هوش مصنوعی: بلبلی که در این بوستان است، به شوق من توجهی ندارد. حتی اگر کلمات خود را از روی حسرت و درد بخوانم، نمیتواند روح خود را به پرواز درآورد.