گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۶۳

ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می‌ماند
ز گل آخر به دست گل‌فروشان خار می‌ماند
به آزادی توانگر شو که در ایام بی‌برگی
همین سرو و صنوبر سبز در گلزار می‌ماند
سبک‌مغزان بزم خاک معذورند در مستی
که با رطل گران آسمان هشیار می‌ماند؟
ز خود بیرون شدن را همتی چون سیل می‌باید
که در ریگ روان آن تنک از کار می‌ماند
ز پرداز دل روشن سیه شد روزگار من
به روشنگر چه از آیینه جز زنگار می‌ماند؟
ندارد خودنمایی عاقبت، در گوشه‌ای بنشین
که گل پژمرده می‌گردد چو بر دستار می‌ماند
کجا تن‌پروران را جذبه توفیق دریابد؟
نبیند کهربا کاهی که بر دیوار می‌ماند
مده از دست دامان نکویان چون به دست افتد
که رزق گل شود آبی که در گلزار می‌ماند
مگر بندد حجاب عشق چشم چهره‌پردازش
وگرنه زود دست کوهکن از کار می‌ماند
چه بی‌تاب است جان عاشقان در بازگردیدن
صدا زین بیشتر در دامن کهسار می‌ماند
در آن کشور که صائب مشتری کوتاه‌بین باشد
متاع یوسفی بسیار در بازار می‌ماند

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز اسباب جهان حسرت به دنیادار می‌ماند
ز گل آخر به دست گل‌فروشان خار می‌ماند
هوش مصنوعی: از وسایل و لوازم دنیای مادی، فقط حسرت به دنیاداران می‌رسد و در نهایت، از گل‌ها فقط خار به دست فروشان گل باقی می‌ماند.
به آزادی توانگر شو که در ایام بی‌برگی
همین سرو و صنوبر سبز در گلزار می‌ماند
هوش مصنوعی: به ثروت و آزادی دست پیدا کن، زیرا در روزهایی که دچار کمبود و بی‌برگی می‌شوی، همین درختان سرو و صنوبر سبز در باغ باقی خواهند ماند.
سبک‌مغزان بزم خاک معذورند در مستی
که با رطل گران آسمان هشیار می‌ماند؟
هوش مصنوعی: سبک‌مغزانی که در بزم خاک هستند، به نوعی معذور و بی‌خبرند از حال‌شان، چرا که در حالت مستی و سرمستی، نمی‌توانند هشیار بمانند. در حالی که به اندازه‌ای سنگین و با وزنی از آسمان، هیچ کس انتظار نداشته که هشیار بماند.
ز خود بیرون شدن را همتی چون سیل می‌باید
که در ریگ روان آن تنک از کار می‌ماند
هوش مصنوعی: برای اینکه بتوانی از خودت خارج شوی و به دیاری دیگر بروی، باید اراده‌ای قوی و مثل سیل داشته باشی. چون در میان ریگ‌های روان، کسی که ضعیف باشد، از حرکت باز می‌ماند.
ز پرداز دل روشن سیه شد روزگار من
به روشنگر چه از آیینه جز زنگار می‌ماند؟
هوش مصنوعی: روزگار من به خاطر دل پاکم تیره و تار شده است؛ چون وقتی به روشنایی نگاه می‌کنم، جز زنگار در آینه چیزی نمی‌بینم.
ندارد خودنمایی عاقبت، در گوشه‌ای بنشین
که گل پژمرده می‌گردد چو بر دستار می‌ماند
هوش مصنوعی: بهتر است در جایی آرامش داشته باشی و به نمایش خود نپردازی، چرا که هر زیبایی با گذر زمان به زوال می‌رسد. مثل گلی که وقتی بر روی دستار می‌نشیند، به تدریج پژمرده می‌شود.
کجا تن‌پروران را جذبه توفیق دریابد؟
نبیند کهربا کاهی که بر دیوار می‌ماند
هوش مصنوعی: کجا افرادی که فقط به دنبال راحتی و تنبلی هستند، می‌توانند به موفقیت دست پیدا کنند؟ آنها حتی نمی‌توانند ببینند که ذرات کوچک مانند کهربا بر روی دیوار می‌مانند.
مده از دست دامان نکویان چون به دست افتد
که رزق گل شود آبی که در گلزار می‌ماند
هوش مصنوعی: همچنانکه در باغ گل، آب اگر بماند باعث رشد و شکوفایی گل‌ها می‌شود، دست از محبت و دوستی نیکان برندار، زیرا در پرتو این پیوندها برکت و روزی به دست می‌آید.
مگر بندد حجاب عشق چشم چهره‌پردازش
وگرنه زود دست کوهکن از کار می‌ماند
هوش مصنوعی: اگر عشق مانند پرده‌ای بر چهره‌اش کشیده نشود، زودتر از آنچه تصور می‌شود، کار کوه‌کن به پایان می‌رسد.
چه بی‌تاب است جان عاشقان در بازگردیدن
صدا زین بیشتر در دامن کهسار می‌ماند
هوش مصنوعی: جان عاشقان در انتظار بازگشت صدا، بسیار بی‌تاب است و این بی‌تابی بیشتر از آن است که در دامن کوه‌ها باقی بمانند.
در آن کشور که صائب مشتری کوتاه‌بین باشد
متاع یوسفی بسیار در بازار می‌ماند
هوش مصنوعی: در کشوری که مردم آن به خوبی امکانات و ارزش‌ها را نمی‌شناسند، کالاهای باکیفیت و با ارزش مدت زیادی در بازار باقی می‌مانند و به فروش نمی‌رسند.