گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۶۲

نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
در آن کشور که باشد غمگساری غم کجا ماند؟
خدنگ راست رو زود از کمان دلگیر می گردد
دل آگاه در زیر فلک یک دم کجا ماند؟
زهر گردش فلک بر خاک ریزد رنگ طوفانی
بنای عمر با این سیلها محکم کجا ماند؟
هجوم بوالهوس نگذاشت در کوی تو یک عاشق
درین هنگامه پر دیو و دد آدم کجا ماند؟
اگر سنجی به میزان وفا کوه غم ما را
ترا در پله انصاف، سنگ کم کجا ماند؟
زبی شرمی نماند آبروی نیکوان صائب
حیا تا هست این گلزار بی شبنم کجا ماند؟
در آن دل از هلاک عشقبازان غم کجا ماند؟
گره در خاطر خورشید از شبنم کجا ماند؟
عبث پیچیده در جان سبکرو جسم پا در گل
مسیحای زمان در دامن مریم کجا ماند؟
چنین کز دیده شوخ کواکب می جهد آتش
دل بی داغ در معموره عالم کجا ماند؟
مسلسل چون شود امواج، می پاشد ز هم کشتی
به حال خویش دل در زلف خم در خم کجا ماند؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نگردد زهر سبز آنجا که تریاق از زمین روید
در آن کشور که باشد غمگساری غم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: زهر سبز هرگز در جایی انتشار نمی‌یابد که دارو از دل زمین روییده باشد. در سرزمینی که دلی شاد باشد، دیگر جایی برای غم و غصه وجود نخواهد داشت.
خدنگ راست رو زود از کمان دلگیر می گردد
دل آگاه در زیر فلک یک دم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: زمانی که تیر درست و مستقیم از کمان رها می‌شود، دل‌ها زود دچار ناراحتی و نگرانی می‌شوند. در زیر آسمان، هیچ لحظه‌ای برای ماندن و آرامش وجود ندارد.
زهر گردش فلک بر خاک ریزد رنگ طوفانی
بنای عمر با این سیلها محکم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: تاثیر گردش روزگار بر زندگی انسان مانند زهر است که بر زمین می‌افتد. در نتیجه آن، ساختار عمر انسان به سختی و محکم باقی نمی‌ماند و با این طوفان‌ها و سیلاب‌ها، آیا چیزی از آن باقی می‌ماند؟
هجوم بوالهوس نگذاشت در کوی تو یک عاشق
درین هنگامه پر دیو و دد آدم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: در این شرایط پر آشوب و وحشت، هجوم افرادی که به دنبال لذت‌های آنی هستند، نتوانسته است حتی یک عاشق را در محلهٔ تو باقی بگذارد. در میان این دیوانگی و آدم‌های بی‌ملاحظه، کسی نمی‌تواند حضور داشته باشد.
اگر سنجی به میزان وفا کوه غم ما را
ترا در پله انصاف، سنگ کم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: اگر وفای ما را با غم‌هایی که داریم بسنجی، در مقیاس انصاف، سنگین‌تر از آن است که بتوانی در آن پله کم بگذاری.
زبی شرمی نماند آبروی نیکوان صائب
حیا تا هست این گلزار بی شبنم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که این گلزار بدون شبنم وجود دارد، آبروی نیکان از بین می‌رود و دیگر شرمی برای آنها نمی‌ماند.
در آن دل از هلاک عشقبازان غم کجا ماند؟
گره در خاطر خورشید از شبنم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: در دل عاشقان جان‌باخته دیگر جایی برای غم وجود ندارد. چه چیزی می‌تواند به خاطر خورشید لطیف شبنم را گره بزند؟
عبث پیچیده در جان سبکرو جسم پا در گل
مسیحای زمان در دامن مریم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: انسانی که در زندگی سبکی دارد و روحش آزاد است، در پیچیدگی‌های دنیا چگونه می‌تواند برای همیشه در مشکلات یا محدودیت‌ها بماند؟ مریم، که نماد پاکی و شگفتی است، چگونه می‌تواند در درد و رنج زمانه محصور شود؟
چنین کز دیده شوخ کواکب می جهد آتش
دل بی داغ در معموره عالم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: از چشمان بازیگوش ستاره‌ها آتش عشق من به بیرون می‌جهد؛ در این جهان پر از زندگی، کجا می‌توان این احساس را پنهان کرد؟
مسلسل چون شود امواج، می پاشد ز هم کشتی
به حال خویش دل در زلف خم در خم کجا ماند؟
هوش مصنوعی: وقتی امواج دریا به هم می‌خورند و کشتی به حال خود رها می‌شود، دل آدمی در زلف پیچیده و درهم خود غرق می‌شود. در این حالت، آدمی نمی‌داند کجا باقی بماند.