گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۴۵

به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد
به جوی عمر، آب رفته من باز می آمد
چنان کز شیشه سربسته آید باده در ساغر
به آن تمکین به آغوش من آن طناز می آمد
به صید خویش می کردم دلالت شاهبازش را
اگر از خنده من همچو کبک آواز می آمد
ز امید وصالش بود آهنگ آنچنان بزمم
که بی ناخن صدا از پرده های ساز می آمد
چنان کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه می شد گر بهار عمر ما هم باز می آمد؟
اگر می بود در گلزار عالم نوگلی صائب
صفیر عشق از کلک سخن پرداز می آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به طوف خاک من گر آن سراپا ناز می آمد
به جوی عمر، آب رفته من باز می آمد
هوش مصنوعی: اگر آن معشوق زیبا و دل‌فریب به سرزمین من می‌آمد، زندگی و روزگار از دست رفته‌ام دوباره به من برمی‌گشت.
چنان کز شیشه سربسته آید باده در ساغر
به آن تمکین به آغوش من آن طناز می آمد
هوش مصنوعی: مثل این‌که شرابی در ظرفی بسته به آرامی به ساغر ریخته می‌شود، آن دلبر زیبا نیز با همان آرامش و زیبایی به آغوش من می‌آید.
به صید خویش می کردم دلالت شاهبازش را
اگر از خنده من همچو کبک آواز می آمد
هوش مصنوعی: من به شکار خودم اشاره می‌کردم و به شاهبازم می‌گفتم، اما اگر از خنده‌ام صدایی شبیه کبک بلند می‌شد.
ز امید وصالش بود آهنگ آنچنان بزمم
که بی ناخن صدا از پرده های ساز می آمد
هوش مصنوعی: به خاطر امید به وصالش، آنقدر شاد و سرزنده بودم که حتی بدون اینکه کسی به ساز ضربه بزند، صداها از پرده‌های ساز به گوش می‌رسید.
چنان کز بازگشت نوبهاران شد جوان عالم
چه می شد گر بهار عمر ما هم باز می آمد؟
هوش مصنوعی: چه زیباست که جوانی و تازگی بهار با بازگشت فصل‌ها دوباره به زندگی برمی‌گردد. اما وای اگر بهار عمر ما نیز مانند بهار طبیعت بازمی‌گشت، چه حال و هوایی داشت!
اگر می بود در گلزار عالم نوگلی صائب
صفیر عشق از کلک سخن پرداز می آمد
هوش مصنوعی: اگر در دنیای زیبای هستی گلی نو و تازه وجود می‌داشت، صائب، سخن‌سنج عشق را با قلم خود جاری می‌کرد.