گنجور

غزل شمارهٔ ۳۱۴۳

به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
که بیتابانه آه از سینه کوثر برون آمد
زبی پروایی چشم سیه مست، از غبار خط
به روی پادشاه حسن او لشکر برون آمد
مگر دست دعای ما، رقیبان را فنا سازد
که شمشیر تغافل سخت بیجوهر برون آمد
زحرمان من از وصل تو غواصی خبر دارد
که از دریای گوهر خیز، بی گوهر برون آمد
گلی کز جستجویش می زدم بر هر دو عالم را
به اندک کاوشی از زیر بال و پر برون آمد
مباش از تیره بختی دلگران گر بینشی داری
که اخگر شسته رو از زیر خاکستر برون آمد
وطن هر چند دلگیرست بر غربت شرف دارد
دلش سوراخ شد تا از وطن گوهر برون آمد
نیفتی تا به دام عشق هرگز باورت ناید
که بال مور ما از جذبه شکر برون آمد
از ان از گوشه میخانه صائب برنمی آید
که آنجا می توان از خود به یک ساغر برون آمد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

به عنوانی از ان لب خط جان پرور برون آمد
که بیتابانه آه از سینه کوثر برون آمد
هوش مصنوعی: به دلیل زیبایی و جذابیت خاصی که دارد، صدای دلنشینی از عمق وجودم بیرون آمد، گویی که از دل یک منبع بسیار خالص و زرخیز، ندا و آهی برخواسته باشد.
زبی پروایی چشم سیه مست، از غبار خط
به روی پادشاه حسن او لشکر برون آمد
هوش مصنوعی: از زیبایی و دلربایی چشمان سیاه یک معشوق، لشکری به خاطر جاذبه‌ی او و به نشانه‌ی اشتیاق، از دل غبار و نگرانی به سوی پادشاهی با خصوصیات نیکو بیرون آمد.
مگر دست دعای ما، رقیبان را فنا سازد
که شمشیر تغافل سخت بیجوهر برون آمد
هوش مصنوعی: آیا دعا و خواسته ما به قدری قوی است که بتواند رقبای ما را از بین ببرد یا اینکه قدرت عدم توجه به آن‌ها، بدون ارزش و اثر است؟
زحرمان من از وصل تو غواصی خبر دارد
که از دریای گوهر خیز، بی گوهر برون آمد
هوش مصنوعی: از غم و اندوهی که به خاطر دوری تو دارم، تنها کسی که خبر دارد، غواصی است که از دریای پر از جواهر بیرون آمده اما خودش جواهر ندارد.
گلی کز جستجویش می زدم بر هر دو عالم را
به اندک کاوشی از زیر بال و پر برون آمد
هوش مصنوعی: گلی که برای پیدایشش در هر دو جهان تلاش می‌کردم، با کمی جستجو از زیر بال و پر من بیرون آمد.
مباش از تیره بختی دلگران گر بینشی داری
که اخگر شسته رو از زیر خاکستر برون آمد
هوش مصنوعی: نگران و غمگین نباش از بدشانسی‌ات، اگر با دید باز نگاه کنی، می‌توانی ببینی که مانند جرقه‌ای درخشان از زیر خاکستر، امید و شجاعت دوباره زنده می‌شود.
وطن هر چند دلگیرست بر غربت شرف دارد
دلش سوراخ شد تا از وطن گوهر برون آمد
هوش مصنوعی: وطن هر چند که باعث ناراحتی و دلتنگی است، اما در عوض، از زندگی در غربت بهتر و با ارزش‌تر است. دل انسان مانند یک حفره می‌شود تا جوهر و زیبایی‌های وطن را در خود نگه دارد.
نیفتی تا به دام عشق هرگز باورت ناید
که بال مور ما از جذبه شکر برون آمد
هوش مصنوعی: اگر در دام عشق نیفتی، هرگز باور نخواهی کرد که بال مورچه‌ای به خاطر شیرینی عشق پرواز کرده است.
از ان از گوشه میخانه صائب برنمی آید
که آنجا می توان از خود به یک ساغر برون آمد
هوش مصنوعی: از گوشه‌ی میخانه، به نظر می‌رسد که نمی‌توان از خود و اوضاع دلگیر فرار کرد و تنها با یک لیوان شراب، از این حال و گذشته رهایی یافت.