غزل شمارهٔ ۳۱۰۳
من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
به خون شویم اگر در سرنوشتم آرزو باشد
به مرگ خنده خونین نشیند زخم ناسورم
اگر از چرخ مریم دست رشتم آرزو باشد
قبول سجده بت نیست در لوح جبین من
چرا طغرای صندل از کنشتم آرزو باشد؟
سر و کار دل حق ناشناسم باد با دوزخ
اگر با روی گندم گون بهشتم آرزو باشد
تمام عمر تخم آرزو کشتم، ندانستم
که خاکستر بود خرمن چو کشتم آرزو باشد
سر فردی چو خورشید از دو عالم آرزو دارم
نه از بالین پرستانم که خشتم آرزو باشد
نیم چون کعبه در قید لباس از تن پرستیها
زعریانی پرندی چون کنشتم آرزو باشد
خوشم با خاطر فارغ زکفر و دین خود صائب
نه طوف کعبه، نه سیر کنشتم آرزو باشد
غزل شمارهٔ ۳۱۰۲: خوشا رندی که در میخانه اش آن آبرو باشدغزل شمارهٔ ۳۱۰۴: نهان در ابر دایم آفتاب زندگی باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
من ناکس کیم تا در سرشتم آرزو باشد؟
به خون شویم اگر در سرنوشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که آرزو در سرنوشتم باشد؟ اگر به سرنوشت من آرزو تعلق دارد، باید به خون شسته شوم.
به مرگ خنده خونین نشیند زخم ناسورم
اگر از چرخ مریم دست رشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: اگر زخم عمیق و ناکامم به مرگ بخندد، اگر آرزویم فقط این باشد که از چرخ فلک دست مریم را بگیرم.
قبول سجده بت نیست در لوح جبین من
چرا طغرای صندل از کنشتم آرزو باشد؟
هوش مصنوعی: یعنی من هرگز حاضر نیستم که به بتی که سجده میکند، احترام بگذارم. چرا باید از سجده کردن بر خاک، آرزو داشته باشم؟
سر و کار دل حق ناشناسم باد با دوزخ
اگر با روی گندم گون بهشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: من هیچ شناختی از دل ندارم، حتی اگر قرار باشد با دوزخ مواجه شوم. زیرا اگر با چهرهای شبیه به گندم، بهشتی را آرزو کنم، برایم اهمیت ندارد.
تمام عمر تخم آرزو کشتم، ندانستم
که خاکستر بود خرمن چو کشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: من تمام عمرم را صرف کاشتن آرزوهایم کردم، اما ندانستم که آنچه به دست میآورم فقط خاکستر است و نه ثمرهای که امیدوار بودم.
سر فردی چو خورشید از دو عالم آرزو دارم
نه از بالین پرستانم که خشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: من آرزو دارم که سر و صورت فردی مانند خورشید باشد و از دو جهان چیزی بخواهم. نه اینکه فقط از کسانی که خواب و آرزوهای کوچک دارند، خواستهام که فقط به سنگینی خود فکر کنند.
نیم چون کعبه در قید لباس از تن پرستیها
زعریانی پرندی چون کنشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: نیمهای از کعبه به خاطر پوششهای ظاهری خود، از زرق و برق و غفلتها دور شده است. در اینجا، مانند پرندهای که میخواهد پر بکشید و آزاد شود، آرزو به پرواز درآوردن روح و رسیدن به حقیقت را دارد.
خوشم با خاطر فارغ زکفر و دین خود صائب
نه طوف کعبه، نه سیر کنشتم آرزو باشد
هوش مصنوعی: من از اینکه به هیچیک از باورها و دینها وابسته نیستم، خوشحالم. برایم مهم نیست که به کعبه بروم یا در گشت و گذار در آنجا باشم، بلکه آرزوهایم چیز دیگری است.