غزل شمارهٔ ۳۰۹۹
در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد
که تا در جوش باشد دردمی بالانشین باشد
ترا کامروز دستی هست بگشا عقده ای از دل
که دست ما زکوتاهی گره در آستین باشد
سلامت گر طمع داری به دشت ساده لوحی رو
که سنگ و چاه دایم پیش راه دوربین باشد
نبیند رنج غربت هر که دارد وسعت مشرب
زخلق خوش همیشه نافه در صحرای چین باشد
به چندین نامه دادی وعده و آخر به پیغامی
نکردی یاد مشتاقان، چنین باشد، چنین باشد!
اسیر عشق در فردوس روز خوش نمی بیند
همیشه خون خورد صیدی که شیرش در کمین باشد
درین بستان به کم خوردن برآور خویش را صائب
که چون زنبور دایم خانه ات پرانگبین باشد
غزل شمارهٔ ۳۰۹۸: کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟غزل شمارهٔ ۳۱۰۰: ز ابروی تو دل گردد زره، گر آهنین باشد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در آغاز محبت خاطر عاشق غمین باشد
که تا در جوش باشد دردمی بالانشین باشد
هوش مصنوعی: در آغاز عشق، دل عاشق دچار اندوه است، چون تا زمانی که عشق در وجودش شعلهور باشد، دردی در درونش وجود دارد که باعث ناراحتیاش میشود.
ترا کامروز دستی هست بگشا عقده ای از دل
که دست ما زکوتاهی گره در آستین باشد
هوش مصنوعی: امروز تو قدرت و امکان داری، پس گرهی از دل خود بگشای، زیرا دست ما به خاطر ناتوانیمان در کمین است و نمیتواند به تو برسد.
سلامت گر طمع داری به دشت ساده لوحی رو
که سنگ و چاه دایم پیش راه دوربین باشد
هوش مصنوعی: اگر به سلامت و خوشبختی خود اهمیت میدهی، باید از دنیا و مشکلاتش دوری کنی، زیرا در اینجا همیشه موانع و سختیهایی همچون سنگ و چاه در مقابلت وجود دارد.
نبیند رنج غربت هر که دارد وسعت مشرب
زخلق خوش همیشه نافه در صحرای چین باشد
هوش مصنوعی: کسی که از غم دوری و غربت بیخبر است، در زندگیاش از نعمتها و خوشیها بهرهمند است. او مثل گلی خوشبو در دشتهای دوردست است و همچنان شاداب و سرزنده میماند.
به چندین نامه دادی وعده و آخر به پیغامی
نکردی یاد مشتاقان، چنین باشد، چنین باشد!
هوش مصنوعی: تو به وعدههایی که در نامهها داده بودی، عمل نکردی و تنها با یک پیام کوتاه یاد مشتاقان را به فراموشی سپردی، همین است، همین است!
اسیر عشق در فردوس روز خوش نمی بیند
همیشه خون خورد صیدی که شیرش در کمین باشد
هوش مصنوعی: عشق انسان را به گونهای در بند میکند که او نمیتواند همیشه از روزهای خوش بهرهمند شود. مانند صید بیچاره که در دام شیر گرفتار است و هر لحظه در ترس و خطر به سر میبرد.
درین بستان به کم خوردن برآور خویش را صائب
که چون زنبور دایم خانه ات پرانگبین باشد
هوش مصنوعی: در این باغ به اندازه نیاز خود بخور و به خودت توجه کن، زیرا همچون زنبور که همیشه خانهاش را پر از عسل میکند، تو نیز میتوانی خود را سرشار از نعمتهای زندگی کنی.