گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۹۸

کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟
دل خود می خورد موری اگر مهمان من باشد
من و همصحبتی در خلد با زاهد، معاذالله
که در هر جا گرانجانی بود زندان من باشد
گر از دست تهی آتش بر آرم چون چنار از خود
از ان خوشتر که چشمی در پی سامان من باشد
اگر مستلزم خواری شود همت نمی خواهم
چرا آزاده ای شرمنده احسان من باشد؟
به مقصد می رسانم بی کشاکش راست کیشان را
کمان چرخ اگر در قبضه فرمان من باشد
درین کاشانه شش گوشه من آن شهد بی نیشم
که عیش مردمان شیرین زکسر شان من باشد
که دارد تاب آمیزش، که شادی مرگ می گردم
خیال وصل او در خواب اگر مهمان من باشد
ندارد غنچه دلگیر من سامان خندیدن
اگر از زعفران خار و خس بستان من باشد
من از اندیشه ترتیب دیوان فارغم صائب
که لوح سینه روشندلان دیوان من باشد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

کیم من تا سلیمان میهمان خوان من باشد؟
دل خود می خورد موری اگر مهمان من باشد
هوش مصنوعی: من چه کسی هستم که اگر سلیمان مهمان من باشد، شایستهٔ چنین افتخاری هستم؟ حتی اگر موری هم به میهمانی من بیاید، دل خود را می‌سوزانم.
من و همصحبتی در خلد با زاهد، معاذالله
که در هر جا گرانجانی بود زندان من باشد
هوش مصنوعی: من و دوستی با شخص زاهد در بهشت، هرگز حاضر نیستم که در هر جایی زندانی باشم، حتی اگر آن مکان زیبا باشد.
گر از دست تهی آتش بر آرم چون چنار از خود
از ان خوشتر که چشمی در پی سامان من باشد
هوش مصنوعی: اگرچه از دست خالی هستم و نمی‌توانم کمک کنم، اما اگر مانند درخت چنار بتوانم آتش را از خود دور کنم، این برای من بهتر است تا اینکه چشمی باشد که در تلاش برای سامان دادن به وضع من باشد.
اگر مستلزم خواری شود همت نمی خواهم
چرا آزاده ای شرمنده احسان من باشد؟
هوش مصنوعی: اگر باعث تحقیر شود، هیچ تلاشی نمی‌کنم؛ زیرا نمی‌خواهم آزاد مردی به خاطر نیکی من شرمنده شود.
به مقصد می رسانم بی کشاکش راست کیشان را
کمان چرخ اگر در قبضه فرمان من باشد
هوش مصنوعی: اگر کمان چرخ در اختیار من باشد، می‌توانم راست‌کیشان را بدون زحمت و درگیری به هدفشان برسانم.
درین کاشانه شش گوشه من آن شهد بی نیشم
که عیش مردمان شیرین زکسر شان من باشد
هوش مصنوعی: در این خانه شش‌گوشه من، آن لذتی را دارم که بدون زحمت و آسیب به دیگران، خوشی مردمان از صحبت‌های من می‌باشد.
که دارد تاب آمیزش، که شادی مرگ می گردم
خیال وصل او در خواب اگر مهمان من باشد
هوش مصنوعی: کسی که نتواند به عشقش دسترسی پیدا کند، چقدر در خواب و خیال به وصال او فکر می‌کند و در این خیال، حتی مرگ را شیرین می‌سازد، اگر او مهمانش باشد.
ندارد غنچه دلگیر من سامان خندیدن
اگر از زعفران خار و خس بستان من باشد
هوش مصنوعی: دل غنچه‌ام هیچ‌گاه آرام و شاداب نیست، چرا که اگر بر افرازگی و زیبایی زندگی‌ام از زعفران و بوته‌های کفن‌آور باغ تاثیر بگذارد، هنوز هم نمی‌توانم بخندم.
من از اندیشه ترتیب دیوان فارغم صائب
که لوح سینه روشندلان دیوان من باشد
هوش مصنوعی: من از فکر و تدبیر نوشتن شعرهایم راحت هستم، زیرا آنچه در دل روشنفکران است، همان اشعار من را تشکیل می‌دهد.