گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۷۹

ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد
غبار خط او خاک مراد خاکساران شد
برآرد در دل شب آب حیوان دست جان بخشی
لب میگون او در دور خط از میگساران شد
برآمد از حجاب شرم در دوران خط رویش
هلال خط مشکین ماه عید روزه داران شد
بنای طاقت من گرچه بود از بیستون افزون
به بازی بازی آخر پایمال نی سواران شد
نشد از گریه مستانه چشمم خشک چون مینا
غبار هستی من خرج سیل نوبهاران شد
شدم چون سرو تا سرسبز از تشریف آزادی
دم سرد خزان بر من نسیم نوبهاران شد
من آن مجنون بیباکم از بیتابی شوقم
ره خوابیده چون موج سراب از بیقراران شد
همان چشم حسودان بر ندارد سر زدنبالم
اگرچه شیشه من توتیا از سنگباران شد
بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی باشد
سیه شد روی هر کس چون عقیق از نامداران شد
به خلق آن کس که رو آورد می باشد زخود غافل
نبیند عیب خود هر کس که از آیینه داران شد
نمی سازد مرا چون کبک خامش سختی دوران
که شق چون خامه منقارم زتیغ کوهساران شد
ز بیدردی کنون صائب خمش چون مرغ تصویرم
اگرچه ناله من باعث شور هزاران شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خط رویش چراغ دیده شب زنده داران شد
غبار خط او خاک مراد خاکساران شد
هوش مصنوعی: از اثر زیبای چهره‌اش، چشمان بیداران و شب‌زنده‌داران روشن و پرنور شد. گرد و غبار خط او، برای خاکیان و بندگان خاکی، آرزوها و آرمان‌ها را به ارمغان آورد.
برآرد در دل شب آب حیوان دست جان بخشی
لب میگون او در دور خط از میگساران شد
هوش مصنوعی: در دل شب، آب حیات به دمی بلند می‌شود و جان تازه‌ای به انسان می‌بخشد. لب‌های زیبا و پرنغمه او، در میان جمع می‌گساران، جذاب و دل‌انگیز است.
برآمد از حجاب شرم در دوران خط رویش
هلال خط مشکین ماه عید روزه داران شد
هوش مصنوعی: در عصر روز عید روزه‌داران، خط سیاه و زیبایی که به شکل هلال ماه درآمده، از پس حجاب شرم بیرون آمده است.
بنای طاقت من گرچه بود از بیستون افزون
به بازی بازی آخر پایمال نی سواران شد
هوش مصنوعی: سختی و استقامت من اگرچه از کوه بیستون هم بیشتر بود، اما در پایان بازی به خاطر قدرت سواران، نابود شد.
نشد از گریه مستانه چشمم خشک چون مینا
غبار هستی من خرج سیل نوبهاران شد
هوش مصنوعی: چشمم نتوانست از شدت گریه مانند شیشه خشک شود و غمی که دارم، باعث شده تا زندگی‌ام به یک طوفان بی‌پایان بدل گردد.
شدم چون سرو تا سرسبز از تشریف آزادی
دم سرد خزان بر من نسیم نوبهاران شد
هوش مصنوعی: به مانند درخت سروی شده‌ام که به خاطر لطف و زیبایی آزادی، سرسبز و شاداب هستم، و نسیم تازه بهاری در برابر سرمای خزان به من وزیده است.
من آن مجنون بیباکم از بیتابی شوقم
ره خوابیده چون موج سراب از بیقراران شد
هوش مصنوعی: من فردی هستم که از شدت شوق و بی‌تابی‌ام شجاعانه رفتار می‌کنم، به طوری که مثل موجی که در آینه‌ی سراب است، آرامش خواب را از دست داده‌ام و به جمع بی‌قراران پیوسته‌ام.
همان چشم حسودان بر ندارد سر زدنبالم
اگرچه شیشه من توتیا از سنگباران شد
هوش مصنوعی: اگرچه به خاطر حسرت و حسادت دیگران، نمی‌توانم بال پرواز بزنم، اما من همچنان قوی و پابرجا هستم، حتی اگر شیشه وجودم آسیب ببیند.
بلایی آدمی را بدتر از شهرت نمی باشد
سیه شد روی هر کس چون عقیق از نامداران شد
هوش مصنوعی: بدترین بلایی که می‌تواند برای انسان پیش بیاید، شهرت و معروفیت است. وقتی که کسی به شهرت می‌رسد، چهره‌اش به بدی تغییر می‌کند و از آن به بعد در نظر دیگران حکمتی همچون عقیق پیدا می‌کند.
به خلق آن کس که رو آورد می باشد زخود غافل
نبیند عیب خود هر کس که از آیینه داران شد
هوش مصنوعی: آدم‌هایی که به خلق و خوی دیگران توجه می‌کنند، معمولاً از نقص‌های خود غافل هستند و قادر به دیدن عیوب خود نمی‌شوند. در واقع، کسانی که فقط به دیگران نگاه می‌کنند، دچار نادانی نسبت به خودشان می‌شوند.
نمی سازد مرا چون کبک خامش سختی دوران
که شق چون خامه منقارم زتیغ کوهساران شد
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر احساس خود را از سختی‌های زندگی بیان می‌کند. او با اشاره به کبک، نشان می‌دهد که برخلاف دیگر موجودات که در برابر مشکلات سکوت می‌کنند، او نمی‌تواند چنین باشد. او به سختی‌هایی که در زندگی با آن‌ها روبرو شده، مانند تیزی کوه‌ها، اشاره می‌کند و بر این نکته تأکید می‌کند که این چالش‌ها او را قوی‌تر و مقاوم‌تر ساخته‌اند.
ز بیدردی کنون صائب خمش چون مرغ تصویرم
اگرچه ناله من باعث شور هزاران شد
هوش مصنوعی: به خاطر بی‌دردی‌ام، ای صائب، حالا مثل مرغی ساکت و خاموش شدم. هرچند صدای ناله‌ام سبب ایجاد هیجان‌های زیادی شده است.