غزل شمارهٔ ۳۰۷۶
به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد
غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد
من عاجز نفس چون راست سازم زیر بار او؟
که از تکلیف بار عشق پشت آسمان خم شد
پریشانی شود شیرازه جمعیت خاطر
مشو در هم اگر کار جهان یک چند درهم شد
گنه را خرد مشمر گر نداری تاب رسوایی
که بهر گندمی بیرون زباغ خلد آدم شد
نمی باشد غبار کینه در دل پاک گوهر را
شدم من از خجالت آب هر جا خصم ملزم شد
نباشد در بساط آسمان هم جود بی منت
زبار منت خورشید پشت ماه نو خم شد
براق عالم بالاست فیض صحبت پاکان
مسیحا آسمان پرواز از دامان مریم شد
زهر بیدل نمی آید لب دعوی فرو بستن
دلم شق چون قلم گردید تا این رخنه محکم شد
غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
به از قطع تعلق نیست تیغی ملک باقی را
کز این شمشیر باقی ملک ابراهیم ادهم شد
عبیر دامن لیلی است هر گردی کز او خیزد
ز آب چشم مجنون دامن دشتی که خرم شد
سخن جا می کند در بیضه فولاد چون جوهر
که طوطی در دل آیینه از گفتار محرم شد
شبستان جهان بی بهره بود از روشنی صائب
زبان آتشین من چراغ بزم عالم شد
غزل شمارهٔ ۳۰۷۵: زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شدغزل شمارهٔ ۳۰۷۷: نگار نوخطی رام نگاه صید بندم شد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به دل باشد گران چشمی که بی اشک دمادم شد
غبار خاطر باغ است هر ابری که بی نم شد
هوش مصنوعی: چشمی که همیشه گریه نکند، بار سنگینی بر دل میگذارد. هر ابری که بدون بارش باشد، مانند غبار بر دل باغچه مینشیند و زیبایی را از بین میبرد.
من عاجز نفس چون راست سازم زیر بار او؟
که از تکلیف بار عشق پشت آسمان خم شد
هوش مصنوعی: چطور میتوانم خود را به دوش او بیندازم و این بار سنگین را تحمل کنم؟ زیرا بر اثر عشق، بار سنگینی بر دوشم احساس میکنم که حتی آسمان را به زیر کشیده است.
پریشانی شود شیرازه جمعیت خاطر
مشو در هم اگر کار جهان یک چند درهم شد
هوش مصنوعی: اگر اوضاع و احوال دنیا به هم ریخته و ناپایدار شده است، نگران نباش و آرامش خود را حفظ کن. این بینظمیها باعث نمیشود که احساسات و افکار تو نیز درهم و پریشان شوند.
گنه را خرد مشمر گر نداری تاب رسوایی
که بهر گندمی بیرون زباغ خلد آدم شد
هوش مصنوعی: هرگز گناه را کوچک مشمار، اگر نمیتوانی عواقب رسواییاش را تحمل کنی. زیرا به خاطر یک دانه گندم، آدم از باغ بهشت بیرون رانده شد.
نمی باشد غبار کینه در دل پاک گوهر را
شدم من از خجالت آب هر جا خصم ملزم شد
هوش مصنوعی: من در دل پاک و روشن خود هیچ کینهای ندارم و از خجالت، در هر جایی که دشمن به چالش کشیده شد، مثل آب شدم و محو شدم.
نباشد در بساط آسمان هم جود بی منت
زبار منت خورشید پشت ماه نو خم شد
هوش مصنوعی: در آسمان هم، اگر بخشش بدون منت وجود نداشت، خورشید به خاطر ماه نو خود را خم نمیکرد.
براق عالم بالاست فیض صحبت پاکان
مسیحا آسمان پرواز از دامان مریم شد
هوش مصنوعی: عالم براق و نورانی است و برکت و فیض، در گفتگو با انسانهای پاک و شریف وجود دارد. مانند اینکه مریم، در آسمان، به خاطر عفت و طهارتش به پرواز درآمده است.
زهر بیدل نمی آید لب دعوی فرو بستن
دلم شق چون قلم گردید تا این رخنه محکم شد
هوش مصنوعی: زهر بدبختی نمیتواند مرا وادار به سکوت کند، دلم که به شدت درگیر احساسات است، مانند قلمی است که در دست من شکسته و به همین دلیل این درد عمیق برایم غیرقابل تحمل شده است.
غم عاشق سرایت می کند معشوق را در دل
ز آه و دود قمری سرو آخر شمع ماتم شد
هوش مصنوعی: غم عاشق به دل معشوق نفوذ میکند و با آوای آه و دود قمر، او را به یاد میآورد. در نهایت، به خاطر این اندوه، مانند شمعی در حال سوختن، او نیز در غم و ماتم میماند.
به از قطع تعلق نیست تیغی ملک باقی را
کز این شمشیر باقی ملک ابراهیم ادهم شد
هوش مصنوعی: بهتر است که انسان از قطع وابستگیها خودداری کند؛ زیرا این ایجاد برشهایی در دنیا و مملکت باقی میگذارد که میتواند به مانند شمشیری باشد که سرزمین ابراهیم ادهم را نیز تحت تأثیر قرار داده است.
عبیر دامن لیلی است هر گردی کز او خیزد
ز آب چشم مجنون دامن دشتی که خرم شد
هوش مصنوعی: دامان لیلی نماد عشق و زیبایی است و هر چیزی که از آن برمیخیزد، یعنی هر اشکی که از چشمان مجنون جاری میشود، نشاندهنده احساسی عمیق است. همچنین، دشت و طبیعتی که به خاطر عشق و یاد لیلی شاداب و خوشبو میشود، نمایانگر تأثیر عشق بر زندگی و سرزندگی است.
سخن جا می کند در بیضه فولاد چون جوهر
که طوطی در دل آیینه از گفتار محرم شد
هوش مصنوعی: سخن در دل آهنین جا میگیرد مانند جوهری که طوطی را در دل آیینه از کلام آگاه میسازد.
شبستان جهان بی بهره بود از روشنی صائب
زبان آتشین من چراغ بزم عالم شد
هوش مصنوعی: جهان در تاریکی به سر میبرد، اما سخنان پرشور و حرارت من مانند چراغی است که زندگی و روشنی به محفلها میبخشد.