گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۷۵

زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این
که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد
من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم
ز اشک گرم هر مژگان من بال سمندر شد
برون از خاک در محشر چو سرو آزاد می آید
به خاک هر که سرو قامت او سایه گستر شد
درین صحرا که صید از فربهی در خاک و خون غلطد
حصار عافیت با خویش دارد هر که لاغر شد
بجز افسردگی سنگی ندارد راه یکرنگی
که نومید از وصال بحر شد تا قطره گوهر شد
عرق شد مانع از نظاره رویش، چه بدبختم
که موج آب حیوان در رهم سد سکندر شد
مصفا کن دل خود تا شود گوهر غذا در تو
که هر آبی که تیغ پاک گوهر خورد جوهر شد
مکش گردن زفرمان قضا مهلت اگر خواهی
که بر تیر قضا بیتابی نخجیر شهپر شد
چه حرف است این که خاموشی فزاید زندگانی را؟
نفس دزدیدن من بر چراغ عمر صرصر شد
همان تاریک می سوزد چراغ بخت من صائب
اگرچه سینه ام از سوز دل صحرای محشر شد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

زنور عارضش هر ذره ای خورشید منظر شد
زشکر خنده اش هر چشم موری تنگ شکر شد
هوش مصنوعی: زیبایی چهره‌اش باعث شده که هر ذره از آن مانند خورشیدی درخشان به نظر بیاید و خنده‌اش آنقدر شیرین است که حتی چشم کوچکی مانند چشم موری نیز از آن لذت می‌برد و شکرین می‌شود.
چه رخسار جهانسوز و چه چشم دلفریب است این
که از نظاره اش هر قطره اشکم چشم دیگر شد
هوش مصنوعی: این چهره زیبا و سوزان، و این چشم دلربا، به گونه‌ای هستند که هر بار که به آن‌ها نگاه می‌کنم، اشک‌هایم به حدی می‌رسند که گویی چشم دیگری نیز در حال اشک ریختن است.
من آن روزی که در رخسار آتشناک او دیدم
ز اشک گرم هر مژگان من بال سمندر شد
هوش مصنوعی: روز معینی که به چهره‌ی پرحرارت او نگریستم، اشک‌های داغی که از چشمانم ریخته شد، همچون بال‌های سمندر برایم شد.
برون از خاک در محشر چو سرو آزاد می آید
به خاک هر که سرو قامت او سایه گستر شد
هوش مصنوعی: در روز قیامت، افرادی که معصوم و پاک هستند همچون درخت سرو بلند و آزاد ظاهر می‌شوند. کسانی که همچون سایه‌ای بر دیگران گسترده شده‌اند و تأثیر مثبت و نیکویی دارند، به زمین بازمی‌گردند.
درین صحرا که صید از فربهی در خاک و خون غلطد
حصار عافیت با خویش دارد هر که لاغر شد
هوش مصنوعی: در این بیابان که شکارچیان به خاطر اضافه وزن و وضعیت نامناسبشان به خاک و خون می‌افتند، هر کسی که لاغر شده باشد، حفاظت از خود را با خود دارد.
بجز افسردگی سنگی ندارد راه یکرنگی
که نومید از وصال بحر شد تا قطره گوهر شد
هوش مصنوعی: به جز احساس غم و ناراحتی، هیچ چیز دیگری در مسیر یکدلی وجود ندارد، چون آنکه از رسیدن به محبوبش ناامید شده، تنها به یک قطره از دریا تبدیل می‌شود.
عرق شد مانع از نظاره رویش، چه بدبختم
که موج آب حیوان در رهم سد سکندر شد
هوش مصنوعی: عرق و تعریق مانع می‌شود که زیبایی او را ببینم. چه بدشانسی‌ای دارم که آب حیوان به مانعی در برابر من تبدیل شده و مسیرِ من را بسته است، مانند سدی که سکندر ایجاد کرده باشد.
مصفا کن دل خود تا شود گوهر غذا در تو
که هر آبی که تیغ پاک گوهر خورد جوهر شد
هوش مصنوعی: دل خود را از کینه‌ها و غم‌ها پاک کن تا به زیبایی و ارزشمندی تبدیل شود. مثل این که هر آبی که با تیغ تیز بر روی جواهر برخورد کند، به جوهر زیبا و ارزشمند تبدیل می‌شود.
مکش گردن زفرمان قضا مهلت اگر خواهی
که بر تیر قضا بیتابی نخجیر شهپر شد
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی برای تغییر سرنوشت خود تلاش کنی، نباید به فرمان‌های تقدیر بی‌اعتنا باشی. در غیر این صورت، مانند پرنده‌ای که در دام شکار است، به زودی گرفتار مشکلات خواهی شد.
چه حرف است این که خاموشی فزاید زندگانی را؟
نفس دزدیدن من بر چراغ عمر صرصر شد
هوش مصنوعی: این چه سخنی است که می‌گوید سکوت زندگی را بیشتر می‌کند؟ مانند نسیم سردی، عمر من به آرامی در حال از دست رفتن است.
همان تاریک می سوزد چراغ بخت من صائب
اگرچه سینه ام از سوز دل صحرای محشر شد
هوش مصنوعی: چراغ خوشبختی‌ام همچنان در تاریکی می‌سوزد، صائب، هرچند که دلِ من از آتش غم و ناامیدی درد دارد و وضعیت روحی‌ام بسیار بحرانی و دشوار است.