غزل شمارهٔ ۳۰۵۰
سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد
چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد
که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟
که از افتادگی مو بر تن ما برنمی خیزد
نسازد دستبرد ابر هرگز خشک دریا را
به افشردن تری از دامن ما برنمی خیزد
نشد از شرم عصیان آب گردد این دل سنگین
به آتش بستگی از آهن ما برنمی خیزد
زما نتوان شنیدن شکوه ای از سینه صافیها
غباری از زمین روشن ما برنمی خیزد
زگوهر دور نتوان ساختن گرد یتیمی را
به افشاندن غبار از دامن ما بر نمی خیزد
نفس از سینه مجروح ما بیرون نمی آید
زدلچسبی نسیم از گلشن ما برنمی خیزد
مجو آه از دل خرسند، ما آیینه طبعان را
که دود از خانه بی روزن ما برنمی خیزد
به هم چون خوشه پیوسته است صائب دانه دلها
که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟
غزل شمارهٔ ۳۰۴۹: که می نالد که آه از جان شیدا برنمی خیزد؟غزل شمارهٔ ۳۰۵۱: تلاش نام داری چون نگین تن در سیاهی ده
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سیاهی از دل چون گلخن ما برنمی خیزد
چو داغ لاله دود از روزن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: غم و سیاهی که در دل ما وجود دارد، مانند دودی از آتش نمیتواند به بیرون بیاید. این درد و داغی که در دل ماست، هیچ وقت از ما خارج نمیشود.
که با ما می تواند دعوی افتادگی کردن؟
که از افتادگی مو بر تن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: هیچکس نمیتواند به ما بگوید که باید خود را کوچک و حقیر بدانیم، زیرا ما از نشانههای این افتادگی در وجود خود بهرهای نداریم.
نسازد دستبرد ابر هرگز خشک دریا را
به افشردن تری از دامن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که هرگز طوفان و بلایای طبیعی نمیتوانند به دریا آسیب بزنند و همچنین نشان میدهد که ما نمیتوانیم از نداشتهها یا کمبود خود فرار کنیم. زیر نگاه طبیعت، ما همچنان در تلاش برای حفظ داشتههای خود هستیم و از آنچه داریم، دست نخواهیم کشید.
نشد از شرم عصیان آب گردد این دل سنگین
به آتش بستگی از آهن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: این دل سنگین به خاطر شرم از نافرمانی، به آرامش نمیرسد و آتش وابستگی ما به آهن نمیتواند خاموش شود.
زما نتوان شنیدن شکوه ای از سینه صافیها
غباری از زمین روشن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: من نمیتوانم شکایتی از دلهای پاک بشنوم، زیرا غباری از زمین روشن برنمیخیزد.
زگوهر دور نتوان ساختن گرد یتیمی را
به افشاندن غبار از دامن ما بر نمی خیزد
هوش مصنوعی: از گوهری باارزش نمیتوان به تنهایی چیزی ساخت، و نمیتوان از سر بینگاهی گرد و غبار غم را از دامان خود برداشت.
نفس از سینه مجروح ما بیرون نمی آید
زدلچسبی نسیم از گلشن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: نفس ما به خاطر زخمهایی که داریم، به آسانی خارج نمیشود و همچنین بوی خوش از باغ ما به خاطر چسبندگی و تنگی فضا بلند نمیشود.
مجو آه از دل خرسند، ما آیینه طبعان را
که دود از خانه بی روزن ما برنمی خیزد
هوش مصنوعی: دلت را آزرده و ناراحت نکن، ما که مانند آیینه افرادی خوشحال نیستیم؛ زیرا از خانهمان که هیچ گذرگاهی ندارد، حتی دود هم بلند نمیشود.
به هم چون خوشه پیوسته است صائب دانه دلها
که می سوزد که دود از خرمن ما برنمی خیزد؟
هوش مصنوعی: دلها همچون خوشههایی به هم متصلاند و در حالی که دانههای آنان در آتش میسوزد، دود آن آتش از خرمن ما برنمیخیزد.