گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۴۸

غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد
به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد
فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد
ازین فولاد یک شمشیر بی جوهر نمی خیزد
غریبی رتبه اهل سخن را می کند ظاهر
که تا در بحر باشد، نکهت از عنبر نمی خیزد
به زیر کوه غم دل همچنان بیطاقتی دارد
سبکباری ازین کشتی به صد لنگر نمی خیزد
امید رستگاری نیست بی افتادگی، اما
کسی کز طاق دل افتاد هرگز برنمی خیزد
نگردد پرده دار خبث باطن جامه زرین
نجاست از نهاد سگ به طوق زر نمی خیزد
به دل دارم غباری از خط عنبرفشان او
که چون گرد یتیمی از رخ گوهر نمی خیزد
به سعی آستین غمگساران کی هوا گیرد؟
غبار خاطری کز دامن محشر نمی خیزد
زمخموران که آبی در دل شب می خورد صائب؟
که بیتابانه آه از جان اسکندر نمی خیزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد
به شستن از گهر گرد یتیمی بر نمی خیزد
هوش مصنوعی: غم و اندوه نمی‌تواند با نوشیدن شراب از دل انسان برطرف شود، زیرا درد یتیمی و تنهایی به سادگی با پاک شدن یا شستن از میان نمی‌رود.
فغان بی اثر در سینه عاشق نمی باشد
ازین فولاد یک شمشیر بی جوهر نمی خیزد
هوش مصنوعی: فریاد و آه عاشق در دلش بی‌فایده نیست، چرا که در دل او، چون فولادی خالص، نیرویی برای برپایی دارد.
غریبی رتبه اهل سخن را می کند ظاهر
که تا در بحر باشد، نکهت از عنبر نمی خیزد
هوش مصنوعی: غریبی و دوری از وطن، مقام و جایگاه اهل ادب و شعر را نشان می‌دهد، زیرا وقتی در دریای ادب و دانش در حال غوطه‌وری هستیم، بوی خوش و زیبایی از عطر مخصوصی منتشر نمی‌شود.
به زیر کوه غم دل همچنان بیطاقتی دارد
سبکباری ازین کشتی به صد لنگر نمی خیزد
هوش مصنوعی: دل همچنان تحت بار غم است و بی‌تابی می‌کند. حتی با وجود سنگینی این غم، همچون کشتی‌ای که با صد لنگر به زمین چسبیده است، نمی‌تواند از جای خود حرکت کند.
امید رستگاری نیست بی افتادگی، اما
کسی کز طاق دل افتاد هرگز برنمی خیزد
هوش مصنوعی: رستگاری و نجات در زندگی بدون humble بودن و فروتنی امکان‌پذیر نیست. اما کسی که از دلش به خاطر افتادگی و تواضع دست کشید، دیگر هرگز نمی‌تواند به حالت قبلی خود برگردد.
نگردد پرده دار خبث باطن جامه زرین
نجاست از نهاد سگ به طوق زر نمی خیزد
هوش مصنوعی: اگر شخصی با نیت سوء و باطن آلوده به در ظاهر زیبا و خوشنما ظاهر شود، از زیورآلات و زیبایی‌های ظاهری نمی‌توان به پاکی و حسن نیت او پی برد. هرچند آن شخص لباسی فاخر بر تن کند، اما نجاست و پلیدی موجود در درونش را نمی‌توان پوشاند. در نهایت، نجاست باطن نمی‌تواند بر زیبایی‌های ظاهری غلبه کند.
به دل دارم غباری از خط عنبرفشان او
که چون گرد یتیمی از رخ گوهر نمی خیزد
هوش مصنوعی: در قلب من یاد و نشانی از خط زیبای او وجود دارد که مانند گرد و غبار یتیمی هیچ‌گاه از چهره‌ی مروارید جدا نمی‌شود.
به سعی آستین غمگساران کی هوا گیرد؟
غبار خاطری کز دامن محشر نمی خیزد
هوش مصنوعی: با کوشش و تلاش کسانی که غم را تسکین می‌دهند، آیا هوای خوشی فراهم می‌شود؟ غبار یادها از دامن روز قیامت برنمی‌خیزد.
زمخموران که آبی در دل شب می خورد صائب؟
که بیتابانه آه از جان اسکندر نمی خیزد
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حال مست‌ها اشاره دارد که در دل شب، حال و هوای خاصی دارند و گویا از عمق وجود خود چیزی را بیرون می‌کشند. شاعر سپس به این نکته می‌پردازد که اشک‌ها و دردهای بزرگ‌تری مانند درد اسکندر (که نماد قدرت و عظمت است) نیز وجود دارد که از دل او برنمی‌خیزد و نشان‌دهنده عمق اندوه و چالش‌هایی است که فراتر از حالات عادی آدمی است.