غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد
به آب بحر از عنبر سیاهی بر نمی خیزد
ندارد زلف او دیوانه ای هموارتر از من
که از زنجیر من آواز چون جوهر نمی خیزد
زبان آتشین را چرب نرمی می کند کوته
چراغی را که روغن کشت دودش بر نمی خیزد
محال است این که گردد بی غریبی پختگی حاصل
به جوش آب دریا خامی از عنبر نمی خیزد
در امیدواری آنچنان مسدود شد صائب
که از آیینه زنگ از سعی خاکستر نمی خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۴۶: دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزدغزل شمارهٔ ۳۰۴۸: غبار غم به می از جان غم پرور نمی خیزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زدل زنگ ملال از باده احمر نمی خیزد
به آب بحر از عنبر سیاهی بر نمی خیزد
هوش مصنوعی: از دل آدمی که از خمودگی رنج میبرد، شادی و سرزندگی با شراب قرمز بیرون نمیآید، همانطور که از آب دریا هم عطر خوش عنبر به وجود نمیآید.
ندارد زلف او دیوانه ای هموارتر از من
که از زنجیر من آواز چون جوهر نمی خیزد
هوش مصنوعی: زلف او هیچ دیوانهای به اندازه من آرامش ندارد، زیرا از زنجیر قلب من هیچ صدایی شبیه جوهر نمیرسد.
زبان آتشین را چرب نرمی می کند کوته
چراغی را که روغن کشت دودش بر نمی خیزد
هوش مصنوعی: زبان تند و آتشین با نرمی و ملایمت تسکین مییابد، مانند چراغی که وقتی روغنش از دانه کشت باشد، دودی از آن بلند نمیشود.
محال است این که گردد بی غریبی پختگی حاصل
به جوش آب دریا خامی از عنبر نمی خیزد
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که در شرایطی که انسان تنها و غریب باشد، نمیتواند به بلوغ و پختگی برسد. همچنین، به این نکته اشاره دارد که دریا به تنهایی نمیتواند چیزی با ارزش مانند عنبر تولید کند و برای رسیدن به چیزهای خوب و ارزشمند، باید شرایط مناسبی وجود داشته باشد.
در امیدواری آنچنان مسدود شد صائب
که از آیینه زنگ از سعی خاکستر نمی خیزد
هوش مصنوعی: صائب به قدری در انتظار و امید خود غرق شده است که حتی از آینهای که زنگ زده هم نتوانسته است حرکتی ببیند و گویی تلاش او بیثمر است.