گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۴۶

دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد
قیامت گر به بالینش رسد بر پا نمی خیزد
چنین دستی که در دل رخنه کردن آسمان دارد
عجب دارم که گوهر سفته از دریا نمی خیزد
نگردد گرد کلفت کم به آه از سینه عاشق
به افشاندن غبار از دامن صحرا نمی خیزد
نبرد از دل وصال یار بیرون زهر هجران را
به می زنگار هرگز از دل مینا نمی خیزد
نسوزد هیچ برقی ریشه تخم محبت را
به حک کردن زدلها نقطه سودا نمی خیزد
چسان فرهاد نالد، کز شکوه صورت شیرین
صدای تیشه فولاد از خارا نمی خیزد
مرو در زیر دامان صدف بیهوده ای گوهر
که بی آب گهر ابر من از دریا نمی خیزد
نفس چون راست سازد شمع در بزم وصال او؟
که از تمکین حسن او سپند از جا نمی خیزد
به فریاد و فغان از دل ندارد دست عشق او
به های و هو ز کوه قاف این عنقا نمی خیزد
نکرده است از ره انصاف تعظیم خرام او
کسی کز جلوه او از سر دنیا نمی خیزد
که می آید ز اهل درد بر بالین من صائب
که در برخاستن با معجز عیسی نمی خیزد
چمن شد از قد رعنای ساقی انجمن صائب
که می گوید که سرو از چشمه مینا نمی خیزد؟

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل هر کس به تعظیم سخن از جا نمی خیزد
قیامت گر به بالینش رسد بر پا نمی خیزد
هوش مصنوعی: دل هر شخصی به خاطر احترام به کلامی از جای خود حرکت نمی‌کند، حتی اگر روز قیامت نزدیک او باشد و او بخواهد به پاخیزد.
چنین دستی که در دل رخنه کردن آسمان دارد
عجب دارم که گوهر سفته از دریا نمی خیزد
هوش مصنوعی: دست‌هایی که توانایی نفوذ در دل و احساسات را دارند، واقعاً شگفت‌انگیز هستند. جای تعجب است که چرا همچنان جواهری از دریا به این شکل بیرون نمی‌آید.
نگردد گرد کلفت کم به آه از سینه عاشق
به افشاندن غبار از دامن صحرا نمی خیزد
هوش مصنوعی: عاشق به خاطر درد و رنج خود نمی‌خواهد به سادگی از مشکلات بگذرد و از زحمتش کم نمی‌کند. غبار از دامن صحرا نیز به راحتی برنمی‌خیزد و این نشان‌دهنده تلاش و رنجی است که برای به دست آوردن چیزی می‌کشیم.
نبرد از دل وصال یار بیرون زهر هجران را
به می زنگار هرگز از دل مینا نمی خیزد
هوش مصنوعی: جنگ و جدال از عشق و دوستی محبوب سر برمی‌آورد و غم دوری هرگز از دل عاشق نمی‌تواند رخت بربندد.
نسوزد هیچ برقی ریشه تخم محبت را
به حک کردن زدلها نقطه سودا نمی خیزد
هوش مصنوعی: هیچ شعله‌ای نمی‌تواند ریشه‌های عشق را بسوزاند، و از دل‌های بیمار، غم و اندوهی برنمی‌خیزد.
چسان فرهاد نالد، کز شکوه صورت شیرین
صدای تیشه فولاد از خارا نمی خیزد
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است فرهاد ناله کند، در حالی که زیبایی شیرین صدای تیشه‌ای از فولاد را ندارد که از دل سنگ خارا برآید؟
مرو در زیر دامان صدف بیهوده ای گوهر
که بی آب گهر ابر من از دریا نمی خیزد
هوش مصنوعی: به زیر دامن صدف نرو و به دنبال جواهرها نباش، چرا که بدون آب، گوهری از ابر من به دریا نمی‌رسد.
نفس چون راست سازد شمع در بزم وصال او؟
که از تمکین حسن او سپند از جا نمی خیزد
هوش مصنوعی: وقتی نفس انسان در حضور محبوب آرامش پیدا کند، چگونه می‌تواند به فعالیت‌های دیگر بپردازد؟ زیرا زیبایی و جذابیت او به قدری خاص است که حتی آتش نیز از حرکت بازمی‌ماند.
به فریاد و فغان از دل ندارد دست عشق او
به های و هو ز کوه قاف این عنقا نمی خیزد
هوش مصنوعی: عشق او در دل، به کمک نمی‌آید و به صدا و فریاد نمی‌رسد. این مرغ mythical و افسانه‌ای که از کوه قاف می‌آید، نمی‌تواند به راحتی و به سادگی برآید.
نکرده است از ره انصاف تعظیم خرام او
کسی کز جلوه او از سر دنیا نمی خیزد
هوش مصنوعی: هیچ کس در برابر زیبایی و وقار او از روی انصاف احترام نمی‌گذارد، زیرا کسی که به جاذبه و جلوه او توجه کند، از عشق به دنیا دست نمی‌کشد.
که می آید ز اهل درد بر بالین من صائب
که در برخاستن با معجز عیسی نمی خیزد
هوش مصنوعی: کسی از اهل درد به سراغ من می‌آید که با معجزه عیسی هم نمی‌تواند برخیزد.
چمن شد از قد رعنای ساقی انجمن صائب
که می گوید که سرو از چشمه مینا نمی خیزد؟
هوش مصنوعی: چمن به خاطر زیبایی و قد بلند ساقی مجلس پر زرق و برق شده است. صائب با این جمله اشاره می‌کند که هیچ درخت بلندی مانند سرو از چشمه زیبا نمی‌تواند جوانه بزند.