غزل شمارهٔ ۳۰۳۸
به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد
زغیرت خون گل یک نیزه از جوش تو برخیزد
زخجلت باغبان بر خاک مالد روی گلها را
غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد
به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن
عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد
غبار خط مناسب نیست آن رخسار نازک را
مگر گرد یتیمی از در گوش تو برخیزد
گره گردد زبان غنچه گویا در آن محفل
که مهر خامشی از چشمه نوش تو برخیزد
تو آن سرو قباپوشی ریاض آفرینش را
که صبح از جا به انداز برو دوش تو برخیزد
زتمکین نکویی نامه سربسته را ماند
خط سبزی که از لبهای خاموش تو برخیزد
تو گل در خوابگاه افشانی و من خون خود ریزم
که از بهر چه این بی شرم از آغوش تو برخیزد
کدامین شعله رخسارست در خاطر ترا صائب؟
که سقف آسمان وقت است از جوش تو برخیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۳۷: مرا آن روز از آیینه دل زنگ برخیزدغزل شمارهٔ ۳۰۳۹: نشد از دل غبار از شیشه و پیمانه برخیزد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
به عزم رقص چون سرو قباپوش تو برخیزد
زغیرت خون گل یک نیزه از جوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: چون تصمیم به رقص و شادمانی داری، مانند سرو بلند و راست قامت برمیخیزی و از غیرت تو، همچون خون درون گل، نیرویی به وجود میآید که مانند نیزهای از سر شوق و هیجان تو به حرکت درمیآید.
زخجلت باغبان بر خاک مالد روی گلها را
غبار خط چو از رخسار گلپوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: باغبان از شرم بر خاک میمالد، مانند این که غبار خط تو از چهرهی گلپوشی بر روی گلها میافتد.
به استقبال یوسف وا کند آغوش پیراهن
عبیری را که از صبح بناگوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: پیراهن عبیری که صبح به خاطر تو از بناگوش بلند میشود، به استقبال یوسف باز میشود.
غبار خط مناسب نیست آن رخسار نازک را
مگر گرد یتیمی از در گوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: غبار و کثیفی نمیتواند به چهره زیبا و لطیف تو آسیب بزند، مگر اینکه غم و درد یتیمی در گوش تو نجوا کند.
گره گردد زبان غنچه گویا در آن محفل
که مهر خامشی از چشمه نوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: اگر در محفل عشق، زبان غنچه (گل) به گفت و گو بیفتد، این اتفاق زمانی خواهد بود که مهر خاموشی از زیر زبان تو بیرون بیاید.
تو آن سرو قباپوشی ریاض آفرینش را
که صبح از جا به انداز برو دوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: تو مانند سروی هستی که زیباییها و شکوه را به جهان میآوری و صبحگاهی میرسد که از جای خود برمیخیزی و بر دوش تو نور و روشنایی میتابد.
زتمکین نکویی نامه سربسته را ماند
خط سبزی که از لبهای خاموش تو برخیزد
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که زیبایی و جذابیت یک پیام یا نوشته، مانند یک نامه پنهانی با خطوط سبز است که از سکوت و لبهای خاموش تو نشأت میگیرد. این نشان میدهد که برخی زیباییها و احساسات فقط در سکوت و آرامش خود را نمایان میکنند و در این حالت خاص، جذابتر میشوند.
تو گل در خوابگاه افشانی و من خون خود ریزم
که از بهر چه این بی شرم از آغوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: تو به زیبایی در خوابگاه خود جلوهگری میکنی و من خون دلم را میریزم، چرا که نمیدانم این بیشرم چگونه از آغوشت جدا میشود.
کدامین شعله رخسارست در خاطر ترا صائب؟
که سقف آسمان وقت است از جوش تو برخیزد
هوش مصنوعی: کدام نور و زیبایی در چهرهات وجود دارد که در ذهن من نقش بسته است، که به خاطر وجود تو، آسمان به شدت به تپش میافتد؟