غزل شمارهٔ ۳۰۳۰
ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خیزد؟
سپند از آتش ما تنگدستان بینوا خیزد
نصیحت برنینگیزد زمین گیران غفلت را
ره خوابیده هیهات است از بانگ درا خیزد
عبوس زاهد خشک از می گلگون نگردد کم
مگر در سوختن چین از جبین بوریا خیزد
پشیمانی ندارد در طلب از پای افتادن
درین وادی کسی کز پا درآید بی عصا خیزد
به خاموشی مباش از انتقام عاجزان ایمن
که سیل از کوهسار خاکساران بی صدا خیزد
به وصل از دامن عاشق ندارد دست دلگیری
که ممکن نیست زنگ آهن از آهن ربا خیزد
درون پرده دل با خیالش خلوتی دارم
که صحبت می خورد بر هم سپندی گر زجا خیزد
دو عالم را به یک پیمانه می بخشند مخموران
اگر قارون نشیند با می آشامان گدا خیزد
مگو تأثیر در افغان سنگین دل نمی باشد
که دل را آب سازد ناله ای کز آسیا خیزد
سعادت نیست چون ذاتی، شقاوت می شود آخر
نخواهم دولتی کز سایه بال هما خیزد
اگر قسمت نگیرد دست ما گم کرده راهان را
چه از پای طلب آید، چه از دست دعا خیزد؟
ز تن پرور کند پهلو تهی آثار درویشی
که از پهلوی فربه زود نقش بوریا خیزد
زعشق پاکدامن مدعا این است عاشق را
که از بزم تو یک ره با دل بی مدعا خیزد
جدایی مشکل است از دشمن جانسوز اگر باشد
کز آتش دور چون گردد سپند، از وی صدا خیزد
ازان صائب نظر از خاک پایش برنمی دارم
که سازد چشم روشن گریه ای کز توتیا خیزد
غزل شمارهٔ ۳۰۲۹: غبار تیره بختی از دهان شکوه می خیزدغزل شمارهٔ ۳۰۳۱: ز اشک دیده بیدرد زنگ از دل کجا خیزد؟
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ز ماتمخانه ما نغمه عشرت کجا خیزد؟
سپند از آتش ما تنگدستان بینوا خیزد
از خانهی غم و اندوه ما، نغمههای شادی چگونه سر بر میآورند؟ خاکستر از آتش سوزان ما، چه بر حسب بینوایی و تنگدستی دیگران برمیخیزد؟
نصیحت برنینگیزد زمین گیران غفلت را
ره خوابیده هیهات است از بانگ درا خیزد
نصیحتهای موعظهگرانه نمیتواند تأثیری بر افرادی که در غفلت و خوابزدگی به سر میبرند، بگذارد. از صدای دروازه بیدار شدن، نمیتوان انتظار داشت که آنها به هوش بیایند یا حرکتی کنند.
عبوس زاهد خشک از می گلگون نگردد کم
مگر در سوختن چین از جبین بوریا خیزد
زاهد سختگیری که همیشه عبوس و جدی است، هیچگاه از شراب خوشرنگ و خوشبو خوشحال نمیشود، مگر اینکه در عذاب و مشقت از رنجی که بر او میگذرد، چین و چروکهایی بر پیشانیاش نمایان شود.
پشیمانی ندارد در طلب از پای افتادن
درین وادی کسی کز پا درآید بی عصا خیزد
هیچ پشیمانی در پیجویی و تلاش در این مسیر وجود ندارد. کسی که بدون عصا و کمک از پا در بیفتد، دوباره برمیخیزد.
به خاموشی مباش از انتقام عاجزان ایمن
که سیل از کوهسار خاکساران بی صدا خیزد
از انتقام افرادی که ناتوان هستند غافل مشو، چرا که ممکن است مانند سیلی که به طور ناگهانی از کوهها سرازیر میشود، این خطر به آرامی به سراغت بیاید.
به وصل از دامن عاشق ندارد دست دلگیری
که ممکن نیست زنگ آهن از آهن ربا خیزد
عاشق برای رسیدن به وصال معشوق نمیتواند دلگیر باشد، زیرا ارتباط و جاذبهای قوی بین آنها وجود دارد که مانند جاذبه آهنربا و آهن است و جدایی یا فاصله نمیتواند آن را کمرنگ کند.
درون پرده دل با خیالش خلوتی دارم
که صحبت می خورد بر هم سپندی گر زجا خیزد
در دل خود با خیال او تنهایی و آرامش دارم، حتی اگر این خیال از جای خود بلند شود و به حائر بیفتد.
دو عالم را به یک پیمانه می بخشند مخموران
اگر قارون نشیند با می آشامان گدا خیزد
می گساران هم ارزش های دنیوی و هم اخروی را در این راه خرج میکنند. حتی اگر قارون با آن همه ثروت پای سفره ایشان بنشیند تمام ثروتش از بین خواهد رفت
مگو تأثیر در افغان سنگین دل نمی باشد
که دل را آب سازد ناله ای کز آسیا خیزد
نگو که ناله و فریاد در دل شخصی که سنگین و بیاحساس است تأثیری ندارد، زیرا حتی یک نالهای که از دوردستها به گوش برسد میتواند دل را نرم کرده و احساسی ایجاد کند.
سعادت نیست چون ذاتی، شقاوت می شود آخر
نخواهم دولتی کز سایه بال هما خیزد
خوشبختی به خاطر ذاتهایی نیست و در نهایت شقاوت به وجود میآید. من دولتی را نمیخواهم که از سایهی بال پرندهای بزرگ برگردد.
اگر قسمت نگیرد دست ما گم کرده راهان را
چه از پای طلب آید، چه از دست دعا خیزد؟
اگر نصیب ما نشود، چه فرقی میکند که تلاش کنیم یا دعا کنیم، در هر صورت گمراهان به راه نمیآیند.
ز تن پرور کند پهلو تهی آثار درویشی
که از پهلوی فربه زود نقش بوریا خیزد
کسی که از نعمتهای دنیوی دوری میگزیند و به زندگی ساده و زاهدانه روی میآورد، از دل این سادگی، نشانههای درویشی و معنویت نمایان میشود. در حالی که فرد چاق و مرفه، با زندگی راحت و پر رونق خود، از چنین معنویتی دور است.
زعشق پاکدامن مدعا این است عاشق را
که از بزم تو یک ره با دل بی مدعا خیزد
از عشق پاکدامن، این خواسته وجود دارد که عاشق باید از محفل تو، با دلی آرام و بدون ادعا، یک بار خارج شود.
جدایی مشکل است از دشمن جانسوز اگر باشد
کز آتش دور چون گردد سپند، از وی صدا خیزد
جدایی از کسی که برایت مهم و عزیز است، دردناک و سخت است. اگر کسی که دوستش داری، مانند آتش سوزان باشد، چگونه میتوان به راحتی از او دور شد؟ در این حال، حتی در دوری هم صدای او در دل انسان میپیچد.
ازان صائب نظر از خاک پایش برنمی دارم
که سازد چشم روشن گریه ای کز توتیا خیزد
من از خاک پای او چشمم را برنمیدارم، تا شاید او با گریهای که از اشکهایش به اصالت و روشنی میرسد، دل من را روشن کند.