گنجور

غزل شمارهٔ ۳۰۲۲

مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد
که شمع از بال و پر افشانی پروانه می لرزد
گرانی می کند دست تهی بر نخل بارآور
چو افتد در میان عاقلان دیوانه می لرزد
نلرزد بیجگر از تیغ لنگردار چندانی
که از قرب گرانجانان دل فرزانه می لرزد
اگرچه بی طلب رزقش به پای خویش می آید
همان مرغ قفس را دل به آب و دانه می لرزد
بود در ملک هستی حکم سیلاب فناجاری
که بر خود کوه و کاه اینجا به یک دندانه می لرزد
دل آگاه چون از رگ غافل می تواند شد؟
زبیم آسیا در خوشه دایم دانه می لرزد
چه دست و پا تواند زد دل بی دست و پای من؟
که از زلف گرهگیر تو دست شانه می لرزد
غم جان گرامی نیست یک مو تن پرستان را
که جغد از گنج گوهر بیش بر ویرانه می لرزد
نریزد چون دل از بیگانگان در دامنم صائب؟
که از آواز پای آشنا این خانه می لرزد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا چون دل تپد در بر، دل جانانه می لرزد
که شمع از بال و پر افشانی پروانه می لرزد
هوش مصنوعی: وقتی دل من به عشق تو تپش می‌زند، دل جانان نیز به لرزه درمی‌آید، همچنان که شمع از پرواز و زیبایی پروانه می‌لرزد.
گرانی می کند دست تهی بر نخل بارآور
چو افتد در میان عاقلان دیوانه می لرزد
هوش مصنوعی: وقتی کسی با دست خالی به نخل پربار نزدیک می‌شود، نشان‌دهنده این است که او نمی‌تواند از آن بهره‌برداری کند. این وضعیت باعث می‌شود حتی افراد منطقی هم دچار شک و تردید شوند و رفتار غیرعاقلانه‌ای از خود نشان دهند.
نلرزد بیجگر از تیغ لنگردار چندانی
که از قرب گرانجانان دل فرزانه می لرزد
هوش مصنوعی: دل بزدلی از تیغ خطر نمی‌ترسد، اما دل خردمند از عشق و محبت گرانبها می‌لرزد.
اگرچه بی طلب رزقش به پای خویش می آید
همان مرغ قفس را دل به آب و دانه می لرزد
هوش مصنوعی: هرچند که روزی به طور طبیعی و بدون درخواست به انسان می‌رسد، اما آن پرنده‌ای که در قفس است، باز هم به خاطر آب و دانه‌اش نگران و مضطرب است.
بود در ملک هستی حکم سیلاب فناجاری
که بر خود کوه و کاه اینجا به یک دندانه می لرزد
هوش مصنوعی: در دنیای موجود، یکی از قوانین طبیعی مانند طغیانی است که بر اجسام بزرگ و کوچک تأثیر می‌گذارد و همواره باعث لرزش آنها می‌شود.
دل آگاه چون از رگ غافل می تواند شد؟
زبیم آسیا در خوشه دایم دانه می لرزد
هوش مصنوعی: دل آگاه چگونه می‌تواند از رگ و پی خود غافل شود؟ در حالی که دانه در خوشه، به خاطر ترس از آسیاب دائم می‌لرزد.
چه دست و پا تواند زد دل بی دست و پای من؟
که از زلف گرهگیر تو دست شانه می لرزد
هوش مصنوعی: دل بی‌دست و پا چگونه می‌تواند تلاش کند؟ زیرا به خاطر زلف گره‌خورده تو، دست و شانه‌ام لرزان است.
غم جان گرامی نیست یک مو تن پرستان را
که جغد از گنج گوهر بیش بر ویرانه می لرزد
هوش مصنوعی: غم زندگی برای کسی که تنها به تن پرستی و لذت‌های زودگذر می‌پردازد، به اندازه‌ای ارزش ندارد که جغد در جستجوی گنج و ثروت، حتی از یک ویرانه نیز ترس و لرزی به خود راه می‌دهد. یعنی کسانی که فقط به دنیا می‌پردازند، به عمق واقعی زندگی پی نمی‌برند و در مقابل ارزش‌های بالاتر بی‌تفاوت هستند.
نریزد چون دل از بیگانگان در دامنم صائب؟
که از آواز پای آشنا این خانه می لرزد
هوش مصنوعی: چرا وقتی دل از بیگانگان پر از ناراحتی شده، باید در آغوشم بریزد؟ چون صدای قدم آشنا باعث می‌شود که این خانه متزلزل شود.