غزل شمارهٔ ۳۰۱۶
سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمیسازد
شراب تند ما با شیشه و ساغر نمیسازد
نمیدانم به خونریز که شد آلوده مژگانش
که شوق زخم، خون را در جگر نشتر نمیسازد
به روی مهر، صبح از سادهلوحی پرده میپوشد
نمیداند که حسن شوخ با چادر نمیسازد
نگردد سایه بال هما دام فریب ما
سر خورشید عالمسوز با افسر نمیسازد
درین دریا کسی از صدق دستی برنمیدارد
که دل را چون صدف گنجینه گوهر نمیسازد
ندارد خندهای در چاشنی حسن گلو سوزش
که شهد زندگی را تلخ بر شکر نمیسازد
وصال شعله جانسوز در مدنظر دارد
عبث پهلوی خود را بوریا لاغر نمیسازد
چنان افتادم از طاق دل همصحبتان صائب
که وقت رفتنم آیینه چشمی تر نمیسازد
غزل شمارهٔ ۳۰۱۵: خمار باده مهر دوستان را کینه می سازدغزل شمارهٔ ۳۰۱۷: زشوق عالم بالا روان با تن نمی سازد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سرشک گرم با مژگان و چشم تر نمیسازد
شراب تند ما با شیشه و ساغر نمیسازد
هوش مصنوعی: اشک گرم با مژهها و چشمان اشکآلود نمیتواند ترکیب خوبی ایجاد کند، همانطور که شراب سوزان با شیشه و جام مناسب نیست.
نمیدانم به خونریز که شد آلوده مژگانش
که شوق زخم، خون را در جگر نشتر نمیسازد
هوش مصنوعی: نمیدانم چرا مژگان او، که به خونریزی آلوده شده، دیگر نمیتواند شوق زخمی را در دل ایجاد کند که خون را به جوش بیاورد.
به روی مهر، صبح از سادهلوحی پرده میپوشد
نمیداند که حسن شوخ با چادر نمیسازد
هوش مصنوعی: در صبح، از روی بیخبری، پرده را برمیدارند، اما نمیدانند که زیبایی و خودمانی بودن با این حجاب به خوبی جور در نمیآید.
نگردد سایه بال هما دام فریب ما
سر خورشید عالمسوز با افسر نمیسازد
هوش مصنوعی: سایهی پرنده در دام فریب ما نمیچرخد و نور خورشید که دنیا را میسوزاند با گردنبند نمیتواند سازگاری داشته باشد.
درین دریا کسی از صدق دستی برنمیدارد
که دل را چون صدف گنجینه گوهر نمیسازد
هوش مصنوعی: در این دریای زندگی، هیچکس از صداقت و راستگویی چیز ارزشمندی به دست نمیآورد؛ زیرا دلها مانند صدفها نمیتوانند گنجینهای از جواهرات بسازند.
ندارد خندهای در چاشنی حسن گلو سوزش
که شهد زندگی را تلخ بر شکر نمیسازد
هوش مصنوعی: خندهای در زیبایی وجود ندارد که زهر زندگی را به شیرینی تبدیل کند.
وصال شعله جانسوز در مدنظر دارد
عبث پهلوی خود را بوریا لاغر نمیسازد
هوش مصنوعی: درک ارتباطی عمیق و عاشقانه، مانند شعلهای سوزان در دل دارد و به یاد آن، بدن لاغر و نحیفش را نمیسازد که به معنای بیفایده بودنش است.
چنان افتادم از طاق دل همصحبتان صائب
که وقت رفتنم آیینه چشمی تر نمیسازد
هوش مصنوعی: من از شدت دلنگرانی و افسوس بر دوستانم به حالتی رسیدم که حتی در لحظهی وداع، دیگر کسی نیست که برای من بغض و گریه کند یا اشکی بریزد.