گنجور

غزل شمارهٔ ۳

نغمه آرام از من دیوانه می‌سازد جدا
خواب را از دیده این افسانه می‌سازد جدا
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا
موج از دامان دریا برندارد دست خویش
جان عاشق را که از جانانه می‌سازد جدا؟
هرکجا سنگین‌دلی در سنگلاخ دهر هست
سنگ از بهر من دیوانه می‌سازد جدا
بود مسجد هر کف خاکم، ولی عشق این زمان
در بن هر موی من بتخانه می‌سازد جدا
برندارد چشم شوخ او سر از دنبال دل
طفل مشرب را که از دیوانه می‌سازد جدا؟
سنگ و گوهر هر دو یکسان است در میزان چرخ
آسیا کِی دانه را از دانه می‌سازد جدا؟
از هواجویی رساند خانهٔ خود را به آب
چون حباب از بحر هر کس خانه می‌سازد جدا
جذبهٔ توفیق می‌خواهی سبک کن خویش را
کهربا کی کاه را از دانه می‌سازد جدا؟
ز اختلاف جام، غافل از می وحدت شده‌ست
آن که از هم کعبه و بتخانه می‌سازد جدا
می‌فتد در رشتهٔ جان چاک بی‌تابی مرا
تار زلفش را چو از هم شانه می‌سازد جدا
برنمی‌دارد به لرزیدن ز گوهر دست، آب
رعشه کی دست من از پیمانه می‌سازد جدا؟
زخم می‌باید که از هم نگسلد چون موج آب
رزق ما را تیغ بی‌دندانه می‌سازد جدا
کی شود همخانه صائب با من صحرانشین؟
وحشی‌ای کز سایهٔ خود خانه می‌سازد جدا

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

نغمه آرام از من دیوانه می‌سازد جدا
خواب را از دیده این افسانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: آوای آرامی که من ایجاد می‌کنم، باعث می‌شود که دیوانه شوم و خواب را از چشم‌هایم جدا می‌کند، به گونه‌ای که این داستان به وجود می‌آید.
پردهٔ شرم است مانع در میان ما و دوست
شمع را فانوس از پروانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: شرم و حیا میان ما و دوستی حائل شده است، مانند اینکه شمع با کمک فانوس از پروانه جدا می‌شود.
موج از دامان دریا برندارد دست خویش
جان عاشق را که از جانانه می‌سازد جدا؟
هوش مصنوعی: موج دریا نمی‌تواند دست خود را بلند کند، چون جان عاشق هیچ‌گاه نمی‌تواند از معشوقش جدا شود.
هرکجا سنگین‌دلی در سنگلاخ دهر هست
سنگ از بهر من دیوانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: هر جا که فردی سنگین‌دل و کندذهن وجود داشته باشد، برای من که دیوانه‌ام، سنگی جدا از دیگران می‌سازد.
بود مسجد هر کف خاکم، ولی عشق این زمان
در بن هر موی من بتخانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: هر ذره از وجود من مانند یک مسجد است، اما اکنون عشق در عمق هر موی من مانند یک بتخانه شکل می‌گیرد.
برندارد چشم شوخ او سر از دنبال دل
طفل مشرب را که از دیوانه می‌سازد جدا؟
هوش مصنوعی: چشم زیبا و بازیگوش او به راحتی نمی‌تواند از دنبال دل کودکانه‌اش جدا شود، زیرا او به یک دیوانه تبدیل می‌شود.
سنگ و گوهر هر دو یکسان است در میزان چرخ
آسیا کِی دانه را از دانه می‌سازد جدا؟
هوش مصنوعی: سنگ و گوهر هر دو در چشم میزان چرخ آسیا برابر هستند؛ آیا دانه را می‌توان از دانه دیگر جدا کرد؟ معنای این جمله این است که در نهایت، مسائل و ارزش‌ها در ذات خود یکسانند و نمی‌توان به سادگی تفاوت بین چیزها را مشاهده کرد.
از هواجویی رساند خانهٔ خود را به آب
چون حباب از بحر هر کس خانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: هر کس به نوعی به دنبال تأمین و محافظت از منزل و زندگی‌اش است، مانند حبابی که از آب جدا می‌شود. زندگی‌ها و خانه‌های افراد به راحتی می‌تواند تحت تأثیر محیط قرار گیرد و از هم بپاشد.
جذبهٔ توفیق می‌خواهی سبک کن خویش را
کهربا کی کاه را از دانه می‌سازد جدا؟
هوش مصنوعی: اگر می‌خواهی توفیق و خوشبختی به دست آوری، باید خودت را سبک و ساده کنی. مانند کهربا که می‌تواند دانه‌های کاه را از هم جدا کند.
ز اختلاف جام، غافل از می وحدت شده‌ست
آن که از هم کعبه و بتخانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: کسی که به تفاوت‌ها و جدایی‌ها توجه دارد، از هم‌جواری و اتحاد معنا و هستی غافل است و نمی‌داند که در دنیای تقسیم‌شده، هنوز می‌توان جمع و یکی را دید.
می‌فتد در رشتهٔ جان چاک بی‌تابی مرا
تار زلفش را چو از هم شانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: وقتی که تارهای زلفش را از هم باز می‌کند، حالت بی‌تابی و اشتیاق من در دل و جانم به شدت احساس می‌شود و گویی که به رشتهٔ وجودم ضربه می‌زند.
برنمی‌دارد به لرزیدن ز گوهر دست، آب
رعشه کی دست من از پیمانه می‌سازد جدا؟
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که این شعر به حس درونی و عمیق انسان اشاره دارد. گوهر، نماد ارزش و زیبایی است که نمی‌تواند تحت تأثیر لرزش و اضطراب قرار بگیرد. در مقابل، آب و پیمانه نماد تغییرات و ناپایداری‌ها هستند. شاعر می‌گوید که حتی در مواجهه با نِشانه‌های تردید یا بی‌ثباتی، درونی‌ترین و باارزش‌ترین بخش وجود انسان محکم و استوار باقی می‌ماند.
زخم می‌باید که از هم نگسلد چون موج آب
رزق ما را تیغ بی‌دندانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: زخم باید به گونه‌ای باشد که نتواند از هم بپاشد، مثل موج آب که به ما می‌گوید رزق‌مان از یک تیغ بی‌دندانه جدا می‌شود.
کی شود همخانه صائب با من صحرانشین؟
وحشی‌ای کز سایهٔ خود خانه می‌سازد جدا
هوش مصنوعی: کی ممکن است که صائب، این شاعر، هم‌خانه و هم‌نشین من، زندگی‌ام را با یک عشق بیابانی و آزادتر از خودم تقسیم کند؟ من که وحشی هستم و حتی در سایه خودم نیز تنها و دور افتاده زندگی می‌کنم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۳ به خوانش میترا مالیان
غزل شمارهٔ ۳ به خوانش مریم فقیهی کیا
غزل شمارهٔ ۳ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۳ به خوانش میلاد نصرتی

حاشیه ها

1393/10/12 10:01
باران

در مصرع دوم بیت ششم ترکیب طفل مشرب نادرست است... صحیح آن طفل مکتب است.

1394/11/06 19:02
ناشناس

همان مشرب صحیح است

1395/01/19 14:04
محسن شفیعی

بیت دوم مصراع اول
پرده شرم است مانع در میان ما و دوست
طبق چاپ محمد قهرمان

1399/12/02 09:03

سلام . بیت بر نمی دارد به لرزیدن ز گوهر دست اب ....... چه مفهومی دارد ؟

1401/11/29 22:01
علی رجبی

درود

برنمیدارد به لرزیدن ز گوهر....

صائب رو باید با تجسم و خیال خوند و بس

اینجا گوهر به معنی ذات یا جوهره هست

استاد میفرمایند که همونطور که آب در ذات و جوهر ذاتی خودش در هرصورت در حال لرزش یا ارتعاش و ایجاد موج هست و قابل سکون و ایستای محض نیست و هیچگاه از حرکت باز نمی ایستد

هیچ چیز، حتی رعشه و لرزش دست هم نمیتونه مانع من بشه که دست به پیمانه نشم.

زیبایی این تصویرسازی این بیت زمانی دوچندان میشه که گذری داشته باشیم به اینکه بدن انسان از آبی تشکیل شده که جناب صائب در مصرع اول فرموده اند همین آب در ذات و جوهره ی خودش هیچگاه از حرکت و لرزش نمی ایستد.

1403/06/05 20:09
مهدی دانش

سلام. من فکر می‌کنم در فهم این بیت باید به صفت «آبدار» بودن گوهر و لعل و ... که رخشان و رقیق بودن ظاهری گوهر را توصیف می‌کند و در ادبیات ما فراوان بدان اشاره شده توجه داشت. صائب عزیز می‌گوید همان‌گونه که آبدار بودن گوهر با لرزیدن آن زایل نمی‌شود و بخشی از ذات گوهر است، پیمانه نیز بخشی از دست من است، و چیزی نیست که رعشه بخواهد بین من و او فاصله‌ای بیاندازد.

1400/11/12 22:02
سربازوطن

برای پیشرفت ازشعرچه شعرایی بیشتربایداستفاده شود

1400/11/13 21:02
رضا از کرمان

دوست عزیزم سرباز وطن

      باید به عرض حضرتعالی برسانم که خداوند به ما پارسی زبانان منت گذاشته که در تاریخ ادبیات ما چه از عهد کهن تا کنون و عهد معاصر  به وفور  شاعرانی ظهور کرده اند و با سرودن اشعار ناب باعث اعتلای فرهنگ این قوم گردیده و حتی سایر اقوام با ملیت وزبان های دیگر را نیز شیفته خود ومفتون این مرز وبوم  کرده اند  و باز جای شکر وسپاس فراوان داره از دست اندرکاران وحاشیه نویسان فرهیخته این سایت وزین که در شناخت و توسعه این میراث ،راه را بر بنده وامثال  شما دوست عزیز هموار تر کرده وگنجینه ای ناب  را به رایگان در اختیار ما قرار داده اند.

اشعار فارسی حال از هرشاعری ماحصل دانش ،تجربیات وحالات وجد عرفانی  ویا ارایه مضامین اخلاقی  است که سراینده  بصورت چکیده ودر قالب نظم در اختیار ما قرار داده ونمیشه گفت کدوم شاعر بهتره  مهم اینه که شما شخصا در این بحر شگرف وعمیق  غوطه ور بشید تا خود درک کنید که کلام کدامیک  از این بزرگواران بهتر بردل شما میشینه بنده اصلا تحصیلات آکادمیک در ادبیات ندارم وشاید دوستان دیگری که تخصص در این رشته دارند راهنمای بهتری از این حقیر برای پاسخگویی به شما باشند وصرفا برای بی پاسخ نماندن سوال شما بنده اقدام به درج حاشیه کردم ولا غیر ولی تجربه شخصی من اینو میگه که بخونید ومعانی شعر ومنظور شاعر رو درک کنید واشعاری رو که پسندیدید سعی در حفظ کردن اونها کنید  بعد از مدتی خود ، شاعر یا شاید بهتر بگم شاعر های مورد علاقه تون رو پیدا خواهید کرد  مثلا بنده با خوندن اشعار حضرت مولانا واقعا به وجد میام شاید کس دیگری این لذت رو از شاهنامه یا غزلیات حافظ ببره  شعر پروین  ،شهریار ،سنایی ،نظامی ،شاملو ،سهراب ،عطار ،عراقی ،خیام ،ابوسعیدو....هرکدام لطف خودش رو داره  به قول معروف هرگلی بویی داره توصیه بنده اینه تا فرصت باقیست بخونید ومعنی رو درک کنید  حفظ کنید  ولذت ببرید ودیگران را هم در این ِلذت سهیم کنید موفق ،سرافراز وشاد وخرم باشید