غزل شمارهٔ ۲
اطلاعات
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
خوانش ها
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش عندلیب
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش محمد خزائی
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش میترا مالیان
غزل شمارهٔ ۲ به خوانش مریم فقیهی کیا
حاشیه ها
کوهکنی کار بیهوده شمر ده شده است اما صفت شناخته شده سیلاب کوهکنی نیز هست . به سیل لور هم می گویند و به لری لف و به کردی لافاو
کوهکن، صفت مشهور فرهادِ عاشق بر شیرین است.
معنای این بیت هم این است که؛ حیف و صد حیف که ما مثل فرهادِ کوهکن نشدیم تا اثری چون بیستون، از ما به جا بماند. خوشا آنکس که از خود، اثری بر جای بگذارد...
لطفا در بیت 7 بعد از کردار و در بیت 8 بعد از برگ، ویرگول بگذارید. با تشکر
وزن شعر
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن (رمل مثن سالم)
اشتباهی رخ داد
وزن شعر
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن
میباشد
به نظر می رسد شکل صحیح مصرع دوم بیت ششم، با توجه به مصرع اول این باشد:
پیش این سیلاب کی دیوار می ماند به جا
بسیار مفبول
در بیت آخر گفته ای صائب برگ یا برگه یا سخن و شعرت بیشتر از بار و میوه شاید منظور اناث باشد میماند بجا
آنچنان کز رفتن گل ، خار می ماند به جا
از جوانی حسرت بسیار می ماند به جا
آه افسوس و سرشک گرم و داغ حسرت است
آنچه از عمر سبک رفتار می ماند به جا
نیست غیر از رشته طول امل چون عنکبوت
آنچه از ما بر در و دیوار می ماند به جا
کامجویی غیر ناکامی ندارد حاصلی
در کف گلچین ز گلشن خار می ماند به جا
رنگ و بوی عاریت پا در رکاب رحلت است
خارخاری در دل از گلزار می ماند به جا
جسم خاکی مانع عمر سبک رفتار نیست
پیش از این سیلاب کی دیوار می ماند به جا
غافل است آن کز حیات رفته می جوید اثر
نقش پا ، کی زان سبک رفتار می ماند به جا
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار می ماند به جا
زنگ افسوسی به دست خواجه هنگام رحیل
از شمار درهم و دینار می ماند به جا
نیست از کردار، ما بی حاصلان را بهره ای
چون قلم از ما همین گفتار می ماند به جا
ظالمان را مهلت از مظلوم چرخ افزون دهد
بیشتر از مور اینجا مار می ماند به جا
سینه ناصاف در میخانه نتوان یافتن
نیست هر جا صیقلی ، زنگار می ماند به جا
می کشد حرف از لب ساغر می پرزور عشق
در دل عاشق کجا اسرار می ماند به جا
عیش شیرین را بود در چاشنی صد چشم شور
برگ صائب بیشتر از بار می ماند به جا
__________________
کوهکن اشاره به فرهاد است شاعر می کوید همانطور که فرهاد با وجود کندن کوه به مقصود خود یعنی وصال شیرین نرسید ما هم از سعی بیهوده برای رسیدن به خوشبختی در این دنیا به جایی نمی رسیم
حسرت گذشته را نخوریم از زمان حال لذت ببریم
سلام. این حاشیه ها خوب است.امّا بهتر از آن، موضوع مهم «تولیدِ علم» است.بیندیشیم.با خلّاقیِت و استقامت، به تولید علم برسیم. امروز این نیاز مُبرم جامعۀ ماست.
با درود فراوان.
در بیت هیچ کار از سعی ما, منظور شاعر این است که ما هرکاری بکنیم, مثل یک کوه کن یا همان فرهاد, یا کنایه از کسی که در این دنیا کار بزرگی میکند, چیزی از ما نمیماند , پس, وقت آن کس خوش کزو آثار میماند به جا... منظور , هنرمندان, و هر کسیست که برای مردم و دنیا کار نیک و ماندگار انجام میدهد...
سپاس از شما.
پیش ِ این سیلاب کی دیوار می ماند به جا صحیح است
پیش از این سیلاب .کلمه ی از اضافه است.پیش این سیلاب دیوار کی میماندبجا درست بنظر میرسد.
اگه ممکنه معنی این بیت هارو بنویسین ؟
ع.اردکانی:
وزن ذکر شده صحیح است.
فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
وزن دیگری که میشه برداشت کرد
بیت سوم به ما میگه که هر چقدر برای رسیدن به آرزوهای نفسانی تلاش کنید چیزی نصیبتان نمیشود مگر زخمی که بر روح خود وارد کردید مثل چیدن گل که خرابی دست شما نیشتر میزند.....
در نسخه دو جلدی ۱۰۷۲ قمری به خط صائب که توسط انتشارات نگاه به چاپ رسیده این غزل وجود ندارد
نمیدونم این غزل از کدوم نسخه اینجا آورده شده؟
کوهکن اشاره به فرهاد است شاعر می کوید همانطور که فرهاد با وجود کندن کوه به مقصود خود یعنی وصال شیرین نرسید ما هم از سعی بیهوده برای رسیدن به خوشبختی در این دنیا به جایی نمی رسیم
reply flag link star_border
سلام بزرگوار. امیدوارم ک سال پر برکتی پیش رو داشته باشید نقد هر بیت از زوایای مختلف و ادراک مختلف معانی مختلفی در پی دارد
فرمودند:
هیچ کار از سعی ما چون کوهکن صورت نبست
وقت آن کس خوش کز او آثار می ماند بجا
مصرع اول .از سعی و تلاش ما هیچ کدام به مثال همت و تلاش فرهاد با ثمر نبود و شکل نگرفت خوش به حال او که اثر و آثاری از خود بجا گذاشته اشاره به کوه بیستون و ماجرای مربوطه..
حسرت گذشته را نخوریم از زمان حال لذت ببریم معنی غزل
بیت سوم به ما میگه که هر چقدر برای رسیدن به آرزوهای نفسانی تلاش کنید چیزی نصیبتان نمیشود مگر زخمی که بر روح خود وارد کردید مثل چیدن گل که خرابی دست شما نیشتر میزند.....
آنچنان بر داس زنگار می ماند به جا
کز پی بی همتی رخسار می ماند به جا
تا تراست چشمی نسیر از حرص و جاه
روزی مور از قد شهوار می ماند به جا
عاریازلطف ومرامت نیست سرشت آدمی
ناخلف باشد کزین معیار می ماند به جا
چیست مارا حاجتی از تیزی دندان آز؟!
تاکه روزی بر کف بی دینار می ماند به جا
نیست از طالب فزونی بی عمل را بهره ای
کاحصل از دستی به کار می ماند به جا
رتبه شرب حیاتی در خور مرداب نیست
چو ز هرچشمه به صدجویبار می ماند به جا
مست،مخمور است جان از لب میگون او
تا تن هوشیار طلب از خمار می ماند به جا
سّر دل جز پیش درد مندان دلا هرجا مبر
کز لب طوطی صفت اسرار می ماند به جا
خویشتن گو که ز یاران به خطا مهر نَبُرند
چو ز اغیار محنَتِ بسیار می ماند به جا
واقعا کیف کردم