غزل شمارهٔ ۲۹۹۹
زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟
که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد
ندارد پرده پوشی پای خواب آلود چون دامن
همان بهتر که تیر کج به آغوش کمان سازد
به نرمی خصم بد گوهر حصار عافیت گردد
که مغز از چرب نرمی عمرها با استخوان سازد
هلال عید می سازد قد خم گشته ما را
همان عشقی که در پیری زلیخا را جوان سازد
چه خواهد کرد با دلهای مومین آتشین رویی
که با آهن دلی آیینه را آب روان سازد
مکن اندیشه از زخم زبان چون عشق صادق شد
که چون شد صبح روشن شمعها را بی زبان سازد
به پایان چون برم این راه بی انجام را صائب؟
که حیرانی مرا در هر قدم سنگ نشان سازد
غزل شمارهٔ ۲۹۹۸: شکوه عقل را بسیاری گفتار کم سازدغزل شمارهٔ ۳۰۰۰: به رغبت با خم زلفش دل بیتاب میسازد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
زخود هر کس که بیرون رفت کی با همرهان سازد؟
که مسکن نیست بوی پیرهن با کاروان سازد
هوش مصنوعی: هر کس که از خود فاصله بگیرد، نمیتواند با همسفرانش هماهنگ شود؛ چرا که نمیتوان بوی پیراهن را با کاروانی که در حال حرکت است، همراه کرد.
ندارد پرده پوشی پای خواب آلود چون دامن
همان بهتر که تیر کج به آغوش کمان سازد
هوش مصنوعی: بهتر است که کسی که خواب آلود است نتواند خود را پنهان کند، درست مانند دامن که به خودی خود مناسب نیست. بهتر است که تیر کج به جای اینکه به درستی پرتاب شود، در آغوش کمان قرار بگیرد.
به نرمی خصم بد گوهر حصار عافیت گردد
که مغز از چرب نرمی عمرها با استخوان سازد
هوش مصنوعی: دشمن بدخواه به آرامی موجب میشود که حصار امنیتی ما استحکام یابد، زیرا عمر هر فرد مانند مغزی است که با چربی دوران زندگیاش بر استخوانهای وی اثر میگذارد.
هلال عید می سازد قد خم گشته ما را
همان عشقی که در پیری زلیخا را جوان سازد
هوش مصنوعی: هلال عید به ما نمایی تازه میبخشد و ما را به یاد عشق جوانی میاندازد؛ همان عشقی که میتواند در دوران پیری زلیخا را به جوانی بازگرداند.
چه خواهد کرد با دلهای مومین آتشین رویی
که با آهن دلی آیینه را آب روان سازد
هوش مصنوعی: چه بر سر دلهای مؤمنان میآید وقتی که کسی با روی آتشین و دلی آهنین، آینه را به آب روان تبدیل کند؟
مکن اندیشه از زخم زبان چون عشق صادق شد
که چون شد صبح روشن شمعها را بی زبان سازد
هوش مصنوعی: نگران زخم زبان دیگران نباش، چون عشق واقعی و صادقانه به وجود آمد، مانند صبح روشنی که میآید و شمعها را بدون نیاز به کلام روشن میکند.
به پایان چون برم این راه بی انجام را صائب؟
که حیرانی مرا در هر قدم سنگ نشان سازد
هوش مصنوعی: وقتی که به انتهای این مسیر بیپایان برسم، از خودم میپرسم: آیا ارزش ادامه دادن دارد؟ زیرا هر قدمی که برمیدارم، فقط به گیجی و سردرگمی من میافزاید و مانند سنگی در مسیرم قرار میگیرد.