غزل شمارهٔ ۲۹۸۹
کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد
صبا را کس به خون لاله بسمل نمی گیرد
زبخششهای عشق (پاک) طینت سینه ای دارم
که چون آیینه کین سنگ را در دل نمی گیرد
عجب دارم همای وصل بر من سایه اندازد
که جغد ازنا کسی در خانه ام منزل نمی گیرد
اگر دامن زند در کشتن ما بر میان قاتل
به خاک و خون تپیدن را کس از بسمل نمی گیرد
اگر خاکستر پروانه دارد شعله غیرت
چرا خون چراغ کشته از محفل نمی گیرد؟
لحد گهواره سان می لرزد از بیتابی جسمم
زشوخی کشتیم آرام در ساحل نمی گیرد
زسوز سینه مجنون صحرایی عجب دارم
که چون فانوس، آتش در دل محمل نمی گیرد
طلبکار تو چون سیلاب بر قلزم زند خود را
به هر فرسنگ چون سنگ نشان منزل نمی گیرد
چسان در رخنه دل داغ عشقش را کنم پنهان؟
کسی آیینه خورشید را در گل نمی گیرد
دل ما در تلاش زخم دارد همت دیگر
به یک زخم نمایان دست از قاتل نمی گیرد
مرا این شیوه صائب ()خویشتن دارد
که گر پیکان به چشمش می زنی در دل نمی گیرد
غزل شمارهٔ ۲۹۸۸: فسون صبر در دلهای پرخون در نمیگیردغزل شمارهٔ ۲۹۹۰: دل آزاده را هرگز غم عالم نمیگیرد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
کسی از زلف پریشان خونبهای دل نمی گیرد
صبا را کس به خون لاله بسمل نمی گیرد
هوش مصنوعی: کسی به خاطر زلفهای به هم ریخته و درهم، دل را نمیسوزاند. نسیم صبح هم به یاد لالههای خونین دل نمیوزد.
زبخششهای عشق (پاک) طینت سینه ای دارم
که چون آیینه کین سنگ را در دل نمی گیرد
هوش مصنوعی: عشق خالصی دارم که سبب شده سینهام مانند آیینه باشد و کینه و سنگدلی را در دل خود جایی ندهد.
عجب دارم همای وصل بر من سایه اندازد
که جغد ازنا کسی در خانه ام منزل نمی گیرد
هوش مصنوعی: تعجب میکنم که چطور سایه خوشبختی بر سر من میافتد، در حالی که هیچکس به اندازه یک جغد در خانهام نمیماند.
اگر دامن زند در کشتن ما بر میان قاتل
به خاک و خون تپیدن را کس از بسمل نمی گیرد
هوش مصنوعی: اگر در کشتن ما، کسی به میدان بیافتد و بر قاتل بتازد، کسی از این عمل خونین نمیتواند احساس درد کند.
اگر خاکستر پروانه دارد شعله غیرت
چرا خون چراغ کشته از محفل نمی گیرد؟
هوش مصنوعی: اگر پروانهای که سوخته و خاکستر شده، نشانهای از عشق و شهامت دارد، پس چرا غیرت و شجاعت چراغی که در حال خاموش شدن است، از جمع نمیگیرد و نمیگذارد که نوری از آن کَشیده شود؟
لحد گهواره سان می لرزد از بیتابی جسمم
زشوخی کشتیم آرام در ساحل نمی گیرد
هوش مصنوعی: جایگاه قبر همچون گهوارهای بیقراری میکند و به خاطر ناآرامی بدنم، از شوخی که کردیم، آرامش در ساحل به دست نمیآورم.
زسوز سینه مجنون صحرایی عجب دارم
که چون فانوس، آتش در دل محمل نمی گیرد
هوش مصنوعی: از درد و سوز دل مجنون در بیابان تعجب میکنم که چگونه مانند یک فانوس، آتش در دل چادر نمیافتد.
طلبکار تو چون سیلاب بر قلزم زند خود را
به هر فرسنگ چون سنگ نشان منزل نمی گیرد
هوش مصنوعی: طلبکار تو مانند طوفانی است که در دریا به شدت به جریان میافتد و نمیتواند در مسیر خود توقف کند. او در هر کیلومتر مانند سنگی در حال حرکت است و جایی را برای اقامت مشخص نمیکند.
چسان در رخنه دل داغ عشقش را کنم پنهان؟
کسی آیینه خورشید را در گل نمی گیرد
هوش مصنوعی: چگونه میتوانم درد عشق او را در دل پنهان کنم؟ مثل این است که کسی بخواهد نور خورشید را در گل مخفی کند.
دل ما در تلاش زخم دارد همت دیگر
به یک زخم نمایان دست از قاتل نمی گیرد
هوش مصنوعی: دل ما با وجود زخمهایش هنوز هم در پی جراحتی جدید است و همچنان به فکر انتقام از قاتل است.
مرا این شیوه صائب ()خویشتن دارد
که گر پیکان به چشمش می زنی در دل نمی گیرد
هوش مصنوعی: من اینطور هستم که اگر به کسی زخم بزنند، هرگز در دلش نمیگیرد و ناراحت نمیشود.