گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۸۱

ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ می‌گیرد
دلیر آن است کز دشمن سلاح جنگ می‌گیرد
نبندد صورت از یکرنگ دشمن، دوستی هرگز
ز عکس طوطیان آیینه من زنگ می‌گیرد
گرانی می‌کند بر دل مرا حرف سبک‌مغزان
اگرچه از هوا دیوانه من سنگ می‌گیرد
ز همچشمان گزیری نیست خوبان را که در گلشن
گل از گل رنگ می‌بازد، گل از گل رنگ می‌گیرد
به همت می‌توان از سربلندان یافت کام دل
که از خورشید تابان لعل آب و رنگ می‌گیرد
اگرچه از سیاهی هیچ رنگی نیست بالاتر
دل از من بیش چشم آسمانی رنگ می‌گیرد
ز اقبال لب پیمانه خون‌ها در جگر دارم
که گاهی بوسه‌ای زان لعل آتش‌رنگ می‌گیرد
نگنجد گر قبا در پیرهن از شوق، جا دارد
که در آغوش آن سیمین‌بدن را تنگ می‌گیرد
به یک تلخی ز صد تلخی قناعت کردن اولی‌تر
مرا از صلح مردم بیش دل از جنگ می‌گیرد
گریبان چاک سازد ابر را برق سَبُک‌جولان
عبث صائب لباس غنچه بر گل تنگ می‌گیرد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز خون خویش تیغ دشمن من رنگ می‌گیرد
دلیر آن است کز دشمن سلاح جنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: دشمن با خون خودم تیغش را رنگین می‌کند. دلیر کسی است که از دشمن سلاحی برای جنگ می‌سازد.
نبندد صورت از یکرنگ دشمن، دوستی هرگز
ز عکس طوطیان آیینه من زنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: دشمن حتی اگر خود را به رنگی واحد درآورد، دوستی واقعی اتفاق نخواهد افتاد. دوستی فقط به ظاهر و شکل نیست، چون مانند طوطیانی که در آینه دیده می‌شوند، ممکن است بر اثر مرور زمان و تکرار، رنگ و بوی خود را از دست بدهند.
گرانی می‌کند بر دل مرا حرف سبک‌مغزان
اگرچه از هوا دیوانه من سنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: حرف‌های بی‌مغز و بی‌فهم، دل مرا می‌آزارد و تحت تأثیر آن، حتی اگر از آسمان بیافتد، دیوانگی‌ام شدت می‌گیرد.
ز همچشمان گزیری نیست خوبان را که در گلشن
گل از گل رنگ می‌بازد، گل از گل رنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: از دیدن چشمان خوبان راهی نیست، زیرا در باغ گل، گل‌ها از یکدیگر تأثیر می‌پذیرند و رنگ و حال همدیگر را می‌گیرند.
به همت می‌توان از سربلندان یافت کام دل
که از خورشید تابان لعل آب و رنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: با تلاش و اراده می‌توان به خواسته‌های خود رسید و از توانمندی‌های بزرگ‌تر بهره‌مند شد، همان‌طور که خورشیدِ درخشان رنگ و نور خود را از سنگ‌های قیمتی می‌گیرد.
اگرچه از سیاهی هیچ رنگی نیست بالاتر
دل از من بیش چشم آسمانی رنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: هرچند که در تاریکی هیچ رنگی نمی‌تواند بالاتر بیاید، اما دل من از آنچه می‌بیند، بیشتر به رنگ آسمان تغییر می‌کند.
ز اقبال لب پیمانه خون‌ها در جگر دارم
که گاهی بوسه‌ای زان لعل آتش‌رنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: از خوش‌شانسی، در دل خود درد و غم را مانند شراب تلخ دارم، که گاهی از آن دلی خوش می‌شود و لحظه‌ای طعم لذیذی را حس می‌کند.
نگنجد گر قبا در پیرهن از شوق، جا دارد
که در آغوش آن سیمین‌بدن را تنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: اگرچه شاید لباس نتواند تمام شور و احساسی را که در دل دارم در خود جای دهد، اما با این حال می‌توانم آن احساس را به خوبی در آغوش آن معشوقه زیبا و دوست‌داشتنی‌ام ابراز کنم.
به یک تلخی ز صد تلخی قناعت کردن اولی‌تر
مرا از صلح مردم بیش دل از جنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: بهتر است که به یک تلخی عادت کنم تا به صد تلخی دیگر. صلح و آرامش مردم به من دلگرمی بیشتری می‌دهد تا جنگ و درگیری.
گریبان چاک سازد ابر را برق سَبُک‌جولان
عبث صائب لباس غنچه بر گل تنگ می‌گیرد
هوش مصنوعی: ابر با صدای رعد و برق به شدت تکان می‌خورد و چاک می‌شود، اما با این حال باید بدانیم که در طول این رخدادها، گل‌نرگس به شدت تحت فشار قرار می‌گیرد و لباس غنچه‌ها برای آن‌ها تنگ می‌شود.