گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۶۵

بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
که دام خویش را صیاد زیر خاک نگذارد
یکی صد شد زفیض صبح تأثیر سرشک من
که حق دانه پیش خود زمین پاک نگذارد
شهادت غافل از پاس ادب جان را نمی سازد
سر عاشق قدم بر دیده فتراک نگذارد
کجا خواهد لب گستاخ را راه سخن دادن؟
شکر خندی که دلها را گریبان چاک نگذارد
زصبح آفرینش بر نیاید آتشین رویی
که در کوی تو چون خورشید سر بر خاک نگذارد
به ور باده نتواند برآمد هر زبردستی
که را دیدی که پشت دست پیش تاک نگذارد؟
گزیدم با هزاران آرزو عشقش، ندانستم
که در دل آرزو آن شعله بیباک نگذارد
مرا چون آب بود از جلوه مستانه اش روشن
که قمری را به سرو آن قامت چالاک نگذارد
طلسم شیشه نتواند برآمد با می زورین
عبث سر در سر پرشور من افلاک نگذارد
گرفتم چون شرر در سینه خارا نهان گشتم
مرا در پرده نور شعله ادراک نگذارد
نماند از چشم تر در سینه صائب خرده رازم
که ابر نوبهاران دانه ای در خاک نگذارد

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بدن را در زمین هرگز روان پاک نگذارد
که دام خویش را صیاد زیر خاک نگذارد
هوش مصنوعی: هیچ گاه بدن انسان در زمین بدون آلودگی باقی نمی‌ماند، زیرا شکارچیان و خطرات زندگی نمی‌گذارند که افراد بدون آسیب شوند.
یکی صد شد زفیض صبح تأثیر سرشک من
که حق دانه پیش خود زمین پاک نگذارد
هوش مصنوعی: یکی از تاثیرات صبح، اشک من به اندازه‌ای قوی و تأثیرگذار است که خداوند هیچ دانه‌ای را روی زمین پاک نخواهد گذاشت.
شهادت غافل از پاس ادب جان را نمی سازد
سر عاشق قدم بر دیده فتراک نگذارد
هوش مصنوعی: نمی‌توان به راحتی جان را برای شهادت فدای بی‌توجهی به آداب و اصول کرد. عاشق واقعی هرگز قدمش را بر روی چیزهای بی‌ارزش نمی‌گذارد و به آنچه مقدس و باارزش است احترام می‌گذارد.
کجا خواهد لب گستاخ را راه سخن دادن؟
شکر خندی که دلها را گریبان چاک نگذارد
هوش مصنوعی: کجا می‌توان به زبانی که بی‌پرواست، اجازه صحبت داد؟ به مانند شکر که لبخندش دل‌ها را نرنجاند و در دل‌هاافتادگی ایجاد نکند.
زصبح آفرینش بر نیاید آتشین رویی
که در کوی تو چون خورشید سر بر خاک نگذارد
هوش مصنوعی: از صبح آفرینش، هیچ‌کس با چهره‌ای آتشین و درخشان به وجود نیامده است که در محله‌ی تو مانند خورشید، سر به خاک بگذارد.
به ور باده نتواند برآمد هر زبردستی
که را دیدی که پشت دست پیش تاک نگذارد؟
هوش مصنوعی: هیچکس نمی‌تواند در نوشیدن باده به مقام و رتبه بالا برسد، مگر اینکه کسی را دیده باشد که دستش را بر پشت دست دیگرش نگذارد و این نشان‌دهندهٔ تعهد و خودداری اوست.
گزیدم با هزاران آرزو عشقش، ندانستم
که در دل آرزو آن شعله بیباک نگذارد
هوش مصنوعی: عشق او را با هزاران آرزویی که داشتم انتخاب کردم، اما نتوانستم بفهمم که در دل آرزوها، آن شعله بی‌رحم اجازه نخواهد داد.
مرا چون آب بود از جلوه مستانه اش روشن
که قمری را به سرو آن قامت چالاک نگذارد
هوش مصنوعی: من از زیبایی و جذبه مستانه او به قدری روشن و شفاف شدم که مثل آب زلال هستم، طوری که قامت بلند و زیبا او اجازه نمی‌دهد قمر (ماه) خود را به سرو (درخت) برسد.
طلسم شیشه نتواند برآمد با می زورین
عبث سر در سر پرشور من افلاک نگذارد
هوش مصنوعی: طلسم شیشه‌ای نمی‌تواند بر قدرت و شور و شوق من غلبه کند، چرا که آسمان‌ها از من فراتر نمی‌روند.
گرفتم چون شرر در سینه خارا نهان گشتم
مرا در پرده نور شعله ادراک نگذارد
هوش مصنوعی: من مانند شراری در دل سنگ پنهان شدم، زیرا شعله‌ای از آگاهی نمی‌گذارد که من در پرده نور بمانم.
نماند از چشم تر در سینه صائب خرده رازم
که ابر نوبهاران دانه ای در خاک نگذارد
هوش مصنوعی: در سینه صائب هیچ راز کوچکی باقی نمانده است، زیرا ابرهای بهاری حتی مانع از این می‌شوند که یک دانه در خاک باقی بماند.