غزل شمارهٔ ۲۹۵۱
دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد
که هرگز آب شیرین عنبر سارا نمی دارد
بدار ای ناصح بیکار دست از جستجوی ما
که از خود رفته در دنبال نقش پا نمی دارد
ندارد راه در دارالامان خامشی آفت
صدف اندیشه ای از تلخی دریا نمی دارد
به نور شمع نتوان برد راه از خویشتن بیرون
که این ظلمت چراغی جز دل بیتا نمی دارد
مکن از بیخودی منع دل سودایی صائب
که وحشت دیده دست از دامن صحرا نمی دارد
غزل شمارهٔ ۲۹۵۰: خیال تیغ سیرابش مرا جان تازه می داردغزل شمارهٔ ۲۹۵۲: هنرور را هنر گرد غم از دل برنمی دارد
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل بی غم نصیب از نقطه سودا نمی دارد
که هرگز آب شیرین عنبر سارا نمی دارد
هوش مصنوعی: دل بی غم هیچگاه نمیتواند مزهٔ غم و اندوه را بچشد، چرا که مانند آب شیرین نمیتواند به سراغ عطر خوشبود عامی باشد.
بدار ای ناصح بیکار دست از جستجوی ما
که از خود رفته در دنبال نقش پا نمی دارد
هوش مصنوعی: ای مشاور بیکار، دست از تلاش برای یافتن ما بردار، زیرا کسی که در پی خود رفته، به دنبال آثار گذشتگان نخواهد بود.
ندارد راه در دارالامان خامشی آفت
صدف اندیشه ای از تلخی دریا نمی دارد
هوش مصنوعی: در خانهی آرامش، جایی برای سکوت نیست و صدف اندیشه، از تلخی دریا نمیتواند چیزی داشته باشد.
به نور شمع نتوان برد راه از خویشتن بیرون
که این ظلمت چراغی جز دل بیتا نمی دارد
هوش مصنوعی: در نور شمع، نمیتوان راهی از خود بیرون رفت، زیرا در این تاریکی، چراغی جز عشق واقعی وجود ندارد.
مکن از بیخودی منع دل سودایی صائب
که وحشت دیده دست از دامن صحرا نمی دارد
هوش مصنوعی: دل شیدا و مجنون را از دیوانگیاش بازندهید، زیرا حتی در ترس و وحشت، چشمانش از زیباییهای طبیعت دست برنمیدارند.