گنجور

غزل شمارهٔ ۲۹۵

درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما
محمل لیلی بود سرگشته در هامون ما
می شود خوشوقت از خلوت دل محزون ما
در خم خالی چو می می جوشد افلاطون ما
گرچه جای باده، خون در جام ما چون لاله است
داغ دارد عالمی را کاسه پر خون ما
می گذارد پنجه شیر و بال می ریزد عقاب
در بیابانی که جولان می کند مجنون ما
ابر نتواند تهی کرد از گرفتن بحر را
از گرستن کی شود خالی دل پر خون ما؟
صبح نتواند شفق را در ته دامن نهفت
می کند گل از بیاض گردن او خون ما
از عتاب و ناز، شوق ما دو بالا می شود
حسن می بالد به خود از عشق روزافزون ما
خون ما گیراترست از غمزه خونخوار تو
رحم کن ای سنگدل بر خود، مرو در خون ما
می کشد از طوق قمری، حلقه ها در گوش سرو
بس که افتاده است رعنا مصرع موزون ما
خون خود را می خورند از رشک، سبزان چمن
چون به سیر گلشن آید سبز ته گلگون ما
صائب آمد از دل سنگین او تیرش به سنگ
نرم سازد گرچه سنگ خاره را افسون ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

درنمی آید به چشم از لاغری مجنون ما
محمل لیلی بود سرگشته در هامون ما
هوش مصنوعی: چشم‌های ما از لاغری مجنون قابل دیدن نیست، زیرا که لیلی در دل ما گم شده و در دشت پر از گیاه و بیابان سرگردان است.
می شود خوشوقت از خلوت دل محزون ما
در خم خالی چو می می جوشد افلاطون ما
هوش مصنوعی: در دل غمگین ما، خوشحالی پنهانی وجود دارد، مانند شرابی که در خم خالی می‌جوشد و افلاطون را به یاد می‌آورد.
گرچه جای باده، خون در جام ما چون لاله است
داغ دارد عالمی را کاسه پر خون ما
هوش مصنوعی: هرچند که باده باید در جام ما باشد، اما حالتی مثل خون دارد که به رنگ لاله است و این وضعیت، برای همه گان دردآور است، زیرا کاسه ما پر از خون است.
می گذارد پنجه شیر و بال می ریزد عقاب
در بیابانی که جولان می کند مجنون ما
هوش مصنوعی: در یک بیابان وسیع و آزاد که مجنون ما در آن در حال بازی و جولان است، شیر با قدرت خود بر زمین می‌زند و عقاب پرهای خود را رها می‌کند.
ابر نتواند تهی کرد از گرفتن بحر را
از گرستن کی شود خالی دل پر خون ما؟
هوش مصنوعی: ابر نمی‌تواند از باریدن خودداری کند، همان‌طور که دل ما از اندوه و درد پر نخواهد شد.
صبح نتواند شفق را در ته دامن نهفت
می کند گل از بیاض گردن او خون ما
هوش مصنوعی: صبح نمی‌تواند شفق را در آغوش خود پنهان کند و گل، از سفیدی گردن او، خون ما را نشان می‌دهد.
از عتاب و ناز، شوق ما دو بالا می شود
حسن می بالد به خود از عشق روزافزون ما
هوش مصنوعی: با لحنی ملایم و محبت‌آمیز، شور و شوق ما افزایش می‌یابد و زیبایی او از محبت روزافزون ما به خود می‌بالد.
خون ما گیراترست از غمزه خونخوار تو
رحم کن ای سنگدل بر خود، مرو در خون ما
هوش مصنوعی: خون ما تاثیر بیشتری دارد از نگاه بی‌رحم تو. ای دل سنگی، بر خود رحم کن و ما را بیشتر در درد و رنج نزار.
می کشد از طوق قمری، حلقه ها در گوش سرو
بس که افتاده است رعنا مصرع موزون ما
هوش مصنوعی: جوانی زیبا و دلربا، با نشاط و طراوت، چنان در دل‌ها اثر گذاشته که دیگران را به خود جلب کرده و از آن‌ها می‌کشد. او همچون گلی میان دیگر گل‌ها درخشیده و زیبایی‌اش توجه همه را به خود جلب کرده است.
خون خود را می خورند از رشک، سبزان چمن
چون به سیر گلشن آید سبز ته گلگون ما
هوش مصنوعی: سبزهای چمن به خاطر حسادت نسبت به گل‌های گلی که در باغ به شکوفایی می‌رسند، دچار زخم و دلخوری می‌شوند و این درد را تا جایی تحمل می‌کنند که گویی خون خود را می‌خورند.
صائب آمد از دل سنگین او تیرش به سنگ
نرم سازد گرچه سنگ خاره را افسون ما
هوش مصنوعی: صائب از دل پر درد و اندوهش می‌گوید که می‌تواند تیرهایش را به سنگ نرم تبدیل کند، هرچند که جادوی او بر روی سنگ‌های سخت تأثیر دارد.