غزل شمارهٔ ۲۸۸
صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما
حیرت آیینه از سیماب می جوییم ما
با سیه کاری طمع داریم حسن عاقبت
دولت بیدار را در خواب می جوییم ما
شکوه با ناراستی از چرخ کجرو می کنیم
راستی در جوی کج از آب می جوییم ما
چون کتان هر چند از ماه است زخم ما، همان
مرهم کافوری از مهتاب می جوییم ما
از لباسی دوستان، داریم دلسوزی طمع
اخگر از خاکستر سنجاب می جوییم ما
می کند همدرد، عیش ناقص ما را تمام
در میان رشته ها همتاب می جوییم ما
در پریشان کردن جمعیت دنیاست جمع
آنچه از جمعیت اسباب می جوییم ما
گرمیی کز عشق باید جست آن را در لباس
از سمور و قاقم و سنجاب می جوییم ما
از وصال یار محرومیم با همخانگی
در حرم چون غافلان محراب می جوییم ما
هر که خود را جمع می سازد همه عالم در اوست
بحر را در حقه گرداب می جوییم ما
از حقیقت روی صائب در مجاز آورده ایم
ماه را دایم ز طشت آب می جوییم ما
غزل شمارهٔ ۲۸۷: زیر شمشیر حوادث پای بر جاییم ماغزل شمارهٔ ۲۸۹: تا شد از صدق طلب چون صبح، روشن جان ما
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
صبر و طاقت از دل بی تاب می جوییم ما
حیرت آیینه از سیماب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما در جستجوی صبر و توان از دل نگران و بیتاب خود هستیم و در این سرگردانی مانند آینهای که در سیماب منعکس شده است، در پی حیرت و شگفتی هستیم.
با سیه کاری طمع داریم حسن عاقبت
دولت بیدار را در خواب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما به امید داشتن آیندهای خوب و موفقیت، به کارهای ناخوشایند و ناپسند روی میآوریم، در حالی که این خوشبختی را مانند یک خواب دور از دسترس میپنداریم.
شکوه با ناراستی از چرخ کجرو می کنیم
راستی در جوی کج از آب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما در جستجوی حقیقتی هستیم که در دنیای پر از نادرستی و ناامیدی قرار دارد، اما تلاش میکنیم تا از این وضع بیرون بیاییم و راستی را در شرایط نامساعد بیابیم.
چون کتان هر چند از ماه است زخم ما، همان
مرهم کافوری از مهتاب می جوییم ما
هوش مصنوعی: زخمی که ما داریم، مانند کتان است که از ماه روشنایی میگیرد. ما به دنبال مرهمی مانند کافور که از نور ماه میدرخشد، هستیم.
از لباسی دوستان، داریم دلسوزی طمع
اخگر از خاکستر سنجاب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما از محبت و محبتورزی دوستان استفاده میکنیم، اما در عین حال به دنبال چیزی از خاکستر سنجاب هستیم که نشاندهندهی آتش عشق یا دلتنگی ما باشد.
می کند همدرد، عیش ناقص ما را تمام
در میان رشته ها همتاب می جوییم ما
هوش مصنوعی: همدرد ما تلاش می کند تا لذت ناتمام ما را در بین مشکلات و چالشها به کمال برساند، در حالیکه ما در تلاش هستیم تا همسرنوشتی و همدلی را پیدا کنیم.
در پریشان کردن جمعیت دنیاست جمع
آنچه از جمعیت اسباب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما در تلاش برای به هم ریختن و بر هم زدن نظم زندگی جمعی هستیم و تمام آنچه که از اجتماع و دورهمیها به دنبال آن هستیم، به همین جهت است.
گرمیی کز عشق باید جست آن را در لباس
از سمور و قاقم و سنجاب می جوییم ما
هوش مصنوعی: عشق و عشقورزی را نمیتوان در مادیات و ظواهر جستجو کرد. ما بهجای جستوجو برای عشق در چیزهایی مانند لباسهای گرانقیمت و زیبا، باید به عمق احساسات و معناهای واقعی آن بپردازیم.
از وصال یار محرومیم با همخانگی
در حرم چون غافلان محراب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما از دیدن محبوب خود محرومیم و تنها به همنشینی در مکانهای مقدس راضی هستیم. مثل افرادی غافل که فقط به ظواهر و مکانها توجه دارند، ما هم به دنبال نشانهها و جلوههای ظاهری میگردیم.
هر که خود را جمع می سازد همه عالم در اوست
بحر را در حقه گرداب می جوییم ما
هوش مصنوعی: هر کس که خود را مرتب و منظم کند، همه چیز در وجود او متمرکز است. ما در تلاشیم تا در عمق وسیع زندگی، زیباییها و پیچیدگیها را بیابیم.
از حقیقت روی صائب در مجاز آورده ایم
ماه را دایم ز طشت آب می جوییم ما
هوش مصنوعی: ما همواره حقیقت را در سادگی و زیباییاش پیدا میکنیم، اما به جای آنکه به عمق آن برسیم، تنها به ظاهری که از آن به دست میآوریم، اکتفا میکنیم.