گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۹

گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما
گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف
از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما
از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر
بحر هستی را حباب خانه بر دوشیم ما
رزق ما از شهد چون زنبور غیر از نیش نیست
ورنه این میخانه را صهبای سرجوشیم ما
از دل روشن رگ خواب جهان در دست ماست
گر به ظاهر همچو چشم یار مدهوشیم ما
نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما
ورنه همچون موج با دریا هم آغوشیم ما
گرچه فانوس خیالیم این زمان صائب ز فکر
چشم تا بر هم زنی، خواب فراموشیم ما

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر به ظاهر چون لب پیمانه خاموشیم ما
از ته دل چون خم سربسته در جوشیم ما
هوش مصنوعی: ما به ظاهر شاید ساکت و بی‌تفاوت به نظر بیاییم، اما در عمق دل و وجودمان، مانند مایعی درون یک ظرف، پر از احساسات و جوش و خروش هستیم.
گر در آن محراب ابرو نیست ما را راه حرف
از دعاگویان آن صبح بناگوشیم ما
هوش مصنوعی: اگر در آن محراب ابرو خبری نیست، ما به‌خاطر دعاگویان آن صبح، راهی برای صحبت پیدا کرده‌ایم.
از نسیمی می شود بنیاد ما زیر و زبر
بحر هستی را حباب خانه بر دوشیم ما
هوش مصنوعی: نسیمی به راحتی می‌تواند اساس وجود ما را دچار تغییر و تزلزل کند. ما در دنیای هستی به‌سان حبابی هستیم که بر دوش می‌زنیم، نشانه‌ای از ناپایداری و زودگذر بودن زندگی.
رزق ما از شهد چون زنبور غیر از نیش نیست
ورنه این میخانه را صهبای سرجوشیم ما
هوش مصنوعی: روزق ما مانند زنبور که عسل می‌سازد، جز از زهر نیشش نیست. در غیر این صورت، ما خود همچون مجذوبی هستیم که در این میخانه غرق در سرور و شادی می‌باشد.
از دل روشن رگ خواب جهان در دست ماست
گر به ظاهر همچو چشم یار مدهوشیم ما
هوش مصنوعی: اگرچه به نظر می‌رسد که ما مست و بی‌خود هستیم و مانند چشم معشوق به دنیا نگاه می‌کنیم، اما در حقیقت دل روشنی داریم و کنترل دنیای خود را در دست داریم.
نعل وارونی بود خمیازه آغوش ما
ورنه همچون موج با دریا هم آغوشیم ما
هوش مصنوعی: آغوش ما مانند نعل وارونه‌ای است که خمیازه می‌کشد؛ در غیر این صورت، ما همچون موج‌هایی هستیم که با دریا در آغوش یکدیگرند.
گرچه فانوس خیالیم این زمان صائب ز فکر
چشم تا بر هم زنی، خواب فراموشیم ما
هوش مصنوعی: هرچند در این لحظه مانند چراغی در تاریکی خیال می‌زنیم، اما وقتی چشمانت را می‌بندی، ما در خواب و فراموشی به سر می‌بریم.

خوانش ها

غزل شمارهٔ ۲۱ به خوانش پری ساتکنی عندلیب
غزل شمارهٔ ۲۷۹ به خوانش پری ساتکنی عندلیب

حاشیه ها

1392/02/08 07:05
امین کیخا

مارگ را باید جدا نوشت یعنی ما جداً و رگ جدا