گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۹

گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد
توتیای دیده از خط غبارم می دهد
ساغر لبریز می ریزد ز دست رعشه دار
وصل کی تسکین جان بیقرارم می دهد
می رساند جان به لب قاتل مرا از انتظار
تا دم آبی ز تیغ آبدارم می دهد
دیده تر کاغذ ابری شد از خشکی مرا
همچنان گردون سنگین دل فشارم می دهد
از سر پیر مغان آن به که دردسر برم
من که مستی دردسر بیش از خمارم می دهد
باز می گیرد به زخم سنگ از من یک به یک
گر چمن پیرا دو روزی برگ و بارم می دهد
می برد غیرت به عیش بی زوال خار من
آن که تشریف سبکسیر بهارم می دهد
مدعایش امتحان دامن پاک من است
گر به خلوت گاهی آن پرکاربارم می دهد
قانعم من زان لب شیرین به یک دشنام تلخ
آن ستمگر وعده بوس و کنارم می دهد
در گلویم چون صدف می سازد از خست گره
قطره چندی اگر ابر بهارم می دهد
رخنه دل گر نگردد رهنمای دیده ام
راه بیرون شد که زین نیلی حصارم می دهد؟
بس که بر دلها سؤال من گرانی می کند
کوه با حاضر جوابی انتظارم می دهد
کرده ام صائب قناعت از وصالش با خیال
زان گل بی خار تسکین خارخارم می دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گر دو روزی خاکمال آن گلعذارم می دهد
توتیای دیده از خط غبارم می دهد
هوش مصنوعی: اگر به مدت دو روز خاکی شوم و به فراموشی بروم، تو چشمانت با خیال من از غبار عشق پاک می‌شود.
ساغر لبریز می ریزد ز دست رعشه دار
وصل کی تسکین جان بیقرارم می دهد
هوش مصنوعی: جامی که پر از شراب است از دست لرزانش می‌ریزد. این حالتی از اضطراب و بی‌قراری است که از وصال محبوب ناشی می‌شود و هیچ چیزی نمی‌تواند تسکین دهد.
می رساند جان به لب قاتل مرا از انتظار
تا دم آبی ز تیغ آبدارم می دهد
هوش مصنوعی: جان من به لب رسیده و منتظرم تا لحظه‌ای که آب از تیغ تیز دردِ جدایی‌ام بریزد.
دیده تر کاغذ ابری شد از خشکی مرا
همچنان گردون سنگین دل فشارم می دهد
هوش مصنوعی: چشم‌های من به خاطر خشکی‌ام مانند کاغذ ابری شده است و همچنان دنیا با سنگینی قلبش بر من فشار می‌آورد.
از سر پیر مغان آن به که دردسر برم
من که مستی دردسر بیش از خمارم می دهد
هوش مصنوعی: بهتر است از سر پیر مغان دوری کنم، زیرا دردسرهایی که مستی برایم به همراه دارد، از حالت خماری و بی‌حالی‌ام بیشتر است.
باز می گیرد به زخم سنگ از من یک به یک
گر چمن پیرا دو روزی برگ و بارم می دهد
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد با وجود زخم‌هایی که از مشکلات و دشواری‌ها دارد، هنوز هم در دل امید زندگی جاری است. اگرچه زیبایی‌ها و سرسبزی به او لحظه‌ای می‌دهند، اما این زیبایی‌ها موقتی هستند و او باید با واقعیت‌ها و زخم‌های زندگی کنار بیاید.
می برد غیرت به عیش بی زوال خار من
آن که تشریف سبکسیر بهارم می دهد
هوش مصنوعی: شوق و غیرت من به زندگی همیشگی، مثل خاری است که در دل دارد، آن کسی که بهار را با ویژگی‌های خاص و سبک‌سرانه‌اش به من هدیه می‌دهد.
مدعایش امتحان دامن پاک من است
گر به خلوت گاهی آن پرکاربارم می دهد
هوش مصنوعی: مدعایش این است که او می‌خواهد دامن پاک و بی‌گناهی‌اش را مورد آزمایش قرار دهد. اگر گاهی در خلوت با او باشم، می‌تواند بر من تاثیر بگذارد.
قانعم من زان لب شیرین به یک دشنام تلخ
آن ستمگر وعده بوس و کنارم می دهد
هوش مصنوعی: من از لب شیرینت راضی‌ام، حتی با یک ناسزای تلخ. آن ظالم فقط به من وعده بوسه و نزدیکی می‌دهد.
در گلویم چون صدف می سازد از خست گره
قطره چندی اگر ابر بهارم می دهد
هوش مصنوعی: در گلویم مانند صدف، به خاطر خستگی، چند قطره اشک جمع شده است، اگر بهار مانند ابر باران بدهد.
رخنه دل گر نگردد رهنمای دیده ام
راه بیرون شد که زین نیلی حصارم می دهد؟
هوش مصنوعی: اگر دل من دچار نفوذ و تردید شود، چشمم دیگر به کجا راه نمی‌برد؛ چرا که این دیوار نیلی رنگ به من اجازه نمی‌دهد که به بیرون از خودم نگاه کنم و راهی بیابم.
بس که بر دلها سؤال من گرانی می کند
کوه با حاضر جوابی انتظارم می دهد
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه سوالاتم بسیار سنگین و دشوار هستند، گویی کوه به من پاسخ می‌دهد و به جای جواب، تنها انتظار را به من تقدیم می‌کند.
کرده ام صائب قناعت از وصالش با خیال
زان گل بی خار تسکین خارخارم می دهد
هوش مصنوعی: من از عشق او به اندازه‌ای راضی هستم که فقط با خیال او آرام می‌گیرم؛ همان‌طور که گلی بی‌خار می‌تواند خستگی را از من دور کند.