گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۷

غنچهٔ این باغ بوی پارهٔ دل می‌دهد
شاخ گل یادی ز دست و تیغ قاتل می‌دهد
کم نگردد فیض حسن از پرده‌داری‌های شرم
شمع در فانوس نور خود به محفل می‌دهد
حاصل زهد ریایی جز کف افسوس نیست
دانه چون پنهان شود در خاک حاصل می‌دهد
دامن صدق طلب هرکس که می‌آرد به دست
گام اول پشت بر دیوار منزل می‌دهد
می‌کشد میدان که دریا را در آغوش آورد
موج اگر دامن به دست خشک ساحل می‌دهد
کشتن بی‌زخم می‌خواهم، که زخم بی‌ادب
بوسه گستاخانه بر شمشیر قاتل می‌دهد
خون من از بس که با پیکان او جوشیده است
در رگ من موج خون بانگ سلاسل می‌دهد
صائب از قید فرنگ عقل می‌گردد خلاص
هرکه دین و دل به آن مشکین سلاسل می‌دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

غنچهٔ این باغ بوی پارهٔ دل می‌دهد
شاخ گل یادی ز دست و تیغ قاتل می‌دهد
هوش مصنوعی: در این باغ، غنچه‌ها بویی مشابه با دلتنگی و اندوه می‌دهند و شاخه‌های گل، یادآور تمایل به گذشته و درد ناشی از خیانت هستند.
کم نگردد فیض حسن از پرده‌داری‌های شرم
شمع در فانوس نور خود به محفل می‌دهد
هوش مصنوعی: زیبایی و لطف وجود عشق هیچگاه کم نمی‌شود، حتی اگر شرم و حیا مثل شمعی در چندل نوری را بپاید؛ چرا که او به محفل خود نور می‌بخشد.
حاصل زهد ریایی جز کف افسوس نیست
دانه چون پنهان شود در خاک حاصل می‌دهد
هوش مصنوعی: اگر زهد و پارسایی تنها به خاطر نمایش باشد، نتیجه‌ای جز افسوس و پشیمانی نخواهد داشت. اما اگر دانه‌ای در خاک پنهان شود، در نهایت محصولی خواهد داد.
دامن صدق طلب هرکس که می‌آرد به دست
گام اول پشت بر دیوار منزل می‌دهد
هوش مصنوعی: هر کسی که با صداقت به دنبال طلب و حقیقت باشد، در قدم اول به دیوار منزل خود تکیه می‌دهد و به این ترتیب نشان می‌دهد که در جستجوی خود محکم و استوار است.
می‌کشد میدان که دریا را در آغوش آورد
موج اگر دامن به دست خشک ساحل می‌دهد
هوش مصنوعی: موج دریا تلاش می‌کند تا در آغوش خود دریا را بگیرد، حتی اگر ساحل را که خشک است و دامن به دست دارد، ترک کند.
کشتن بی‌زخم می‌خواهم، که زخم بی‌ادب
بوسه گستاخانه بر شمشیر قاتل می‌دهد
هوش مصنوعی: من می‌خواهم بدون درد و آزار کسی را بکشند، چرا که زخم‌ها به اندازه‌ای بی‌احترامی می‌کنند که مانند بوسه‌ای بر روی شمشیر قاتل می‌نوازند.
خون من از بس که با پیکان او جوشیده است
در رگ من موج خون بانگ سلاسل می‌دهد
هوش مصنوعی: خون من به خاطر زخم‌هایی که از تیر او خورده‌ام، در رگ‌هایم به شدت جریان دارد و مانند صدای زنجیرها به گوش می‌رسد.
صائب از قید فرنگ عقل می‌گردد خلاص
هرکه دین و دل به آن مشکین سلاسل می‌دهد
هوش مصنوعی: صائب از بندهای تفکر غربی رهایی می‌یابد هر کسی که ایمان و دل خود را به آن زنجیرهای سیاه می‌سپارد.