گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۳۶

بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد
آب روشن را صدف تشریف گوهر می دهد
عزم چون افتاد صادق راهبر در کار نیست
اشتیاق وصل شکر مور را پر می دهد
در مقام قهر، احسان از بزرگان خوشنماست
بحر سیلی می خورد از موج و عنبر می دهد
نیست از دریای آتش غم اگر دل محکم است
موم را جرأت پر و بال سمندر می دهد
در ترازوی گهربار سخاوت میل نیست
ابر فیض خود به خار و گل برابر می دهد
سنگ می گردد به اندک روزگاری پیکرش
چون صدف هر کس که آب رو به گوهر می دهد
داغ را در سینه من چون سپند آرام نیست
این زمین گرم یاد از دشت محشر می دهد
رتبه نومیدی از عمر ابد بالاترست
ورنه آب زندگی کام سکندر می دهد
می رساند دل به کوی یار مشت خاک ما
این سپند شوخ بال و پر به مجمر می دهد
هر که را شمشیر غیرت در نیام زنگ نیست
نامه را رنگینی از خون کبوتر می دهد
می کند تأثیر صحبت کار خود هر جا که هست
تیغ را سرپنجه فولاد جوهر می دهد
هر گدا چشمی ندارد راه در درگاه دل
ورنه کام هر دو عالم را همین در می دهد
آه ازین گردون کم فرصت که می گیرد سحر
در سر شب هر که را چون شمع افسر می دهد
ما به دست تنگ خرسندیم، ورنه روزگار
این گره را در عوض صد عقد گوهر می دهد
می کند صائب گرانبارش ز داغ بی بری
دل به هرکس چرخ افزون چون صنوبر می دهد
نیست رسم ما شکایت صائب از بیداد چرخ
سینه پرخون سخن را رنگ دیگر می دهد

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بی غرض چون شد سخن تأثیر دیگر می دهد
آب روشن را صدف تشریف گوهر می دهد
هوش مصنوعی: وقتی صحبت بی‌قصد و بدون هدف باشد، تأثیر دیگری پیدا می‌کند. همچنان که از آب زلال، صدف، مروارید به دست می‌آورد.
عزم چون افتاد صادق راهبر در کار نیست
اشتیاق وصل شکر مور را پر می دهد
هوش مصنوعی: وقتی تصمیم و اراده بر کار پیش بیفتد، دیگر راهنما و هدایت‌گری در کار نیست. اشتیاق به وصل و ارتباط، مانند شکر که به مور می‌دهد، بر آدمی تأثیر می‌گذارد و آن را پر می‌کند.
در مقام قهر، احسان از بزرگان خوشنماست
بحر سیلی می خورد از موج و عنبر می دهد
هوش مصنوعی: در زمان سختی و قهر، کاری از بزرگان که در دل فراخی دارند، بسیار زیبا و دلنشین است. در دل دریا که از امواج و طوفان آسیب می‌بیند، همزمان می‌تواند عطر خوش عنبر را به مشام برساند.
نیست از دریای آتش غم اگر دل محکم است
موم را جرأت پر و بال سمندر می دهد
هوش مصنوعی: هرچند مشکلات و دردها بسیار سخت و آتشین به نظر می‌رسند، اما اگر دل انسان قوی و محکم باشد، می‌تواند به راحتی بر آن‌ها غلبه کند. همانطور که موم با داشتن جسارت، توانایی پرواز دارد، انسان نیز می‌تواند بر ترس‌ها و چالش‌ها فائق آید.
در ترازوی گهربار سخاوت میل نیست
ابر فیض خود به خار و گل برابر می دهد
هوش مصنوعی: در ترازوی سخاوت، که ارزشمند و پرارزش است، هیچ کم و کسری وجود ندارد. بخشش و رحمت خود را به اندازه گل و خار تقسیم می‌کند، بدون اینکه به چیزهای بی‌ارزش توجه کند.
سنگ می گردد به اندک روزگاری پیکرش
چون صدف هر کس که آب رو به گوهر می دهد
هوش مصنوعی: با گذشت زمان، کسی که در عمق وجودش ارزش و محبت را جستجو می‌کند، به نوعی دگرگونی شگفت‌انگیز دست پیدا می‌کند و مانند مرواریدی که در صدف شکل می‌گیرد، به گوهر بدل می‌شود.
داغ را در سینه من چون سپند آرام نیست
این زمین گرم یاد از دشت محشر می دهد
هوش مصنوعی: ناراحتی و درد درون من مانند آتش زنده است و به آرامی نمی‌گذارد. این زمین گرم، یادآور روز قیامت و دشت آن روز است.
رتبه نومیدی از عمر ابد بالاترست
ورنه آب زندگی کام سکندر می دهد
هوش مصنوعی: نهایت ناامیدی در زندگی از زندگی ابدی هم بالاتر است، چون آب حیات هم نمی‌تواند شادی و رضایت کامل را به کسی بدهد.
می رساند دل به کوی یار مشت خاک ما
این سپند شوخ بال و پر به مجمر می دهد
هوش مصنوعی: دل به کوی یار می‌زند و حتی ذرات خاک ما را هم در خود گنجانده است. این دل شاداب و سرزنده همچون آتش در من می‌افروزد و به من نیرو می‌دهد.
هر که را شمشیر غیرت در نیام زنگ نیست
نامه را رنگینی از خون کبوتر می دهد
هوش مصنوعی: هر کسی که در برابر بی‌غیرتی و ننگ بی‌تفاوت باشد، نمی‌تواند به خوبی‌ها و زیبایی‌های زندگی دست یابد و در نتیجه، از روح و رنگ خونین کبوتر، چیزی نمی‌بیند.
می کند تأثیر صحبت کار خود هر جا که هست
تیغ را سرپنجه فولاد جوهر می دهد
هوش مصنوعی: هر کجا که باشد، تأثیر سخن او بسان تیغی برنده است که از فولاد ساخته شده و جوهرش را می‌نمایانَد.
هر گدا چشمی ندارد راه در درگاه دل
ورنه کام هر دو عالم را همین در می دهد
هوش مصنوعی: هر کسی که نیازمند است، اگر بصیرت و درک درستی داشته باشد، می‌تواند به عشق و رحمت الهی دست یابد؛ چرا که دروازه آن همیشه به روی همه باز است و هر دو جهان را می‌توان از این در به دست آورد.
آه ازین گردون کم فرصت که می گیرد سحر
در سر شب هر که را چون شمع افسر می دهد
هوش مصنوعی: این دنیا فرصتی اندک به ما می‌دهد. هر کسی که مانند شمع در شب می‌درخشد، در صبح زود ممکن است از آن روشنایی محروم شود.
ما به دست تنگ خرسندیم، ورنه روزگار
این گره را در عوض صد عقد گوهر می دهد
هوش مصنوعی: ما با دست‌های کم‌رنگ و تنگ خود راضی هستیم، چون روزگار برای ما این سختی را به آسانی در برابر صدها نعمت و ثروت نمی‌سازد.
می کند صائب گرانبارش ز داغ بی بری
دل به هرکس چرخ افزون چون صنوبر می دهد
هوش مصنوعی: صائب با دل شکسته خود، که داغی سنگین بر آن است، به هر کسی که می‌بیند نگاه می‌کند و مانند درخت صنوبر که به صورت عمودی و استوار رشد می‌کند، احساس می‌کند که زندگی در حال افزایش و پیشرفت است.
نیست رسم ما شکایت صائب از بیداد چرخ
سینه پرخون سخن را رنگ دیگر می دهد
هوش مصنوعی: ما عادتی نداریم که از ظلم روزگار شکایت کنیم؛ دل پر از زخم ما، به کلمات ما حالتی متفاوت می‌بخشد.