غزل شمارهٔ ۲۷۲۱
گر چنین چشم ترم میرآب هامون میشود
رفتهرفته گردبادش بید مجنون میشود
از ضمیر صاف خود گرد تعلق شسته است
قطره در دست صدف زان در مکنون میشود
پیر دیر از خشت خم گر لوح تعلیمش کند
طفل ما در هفته اول فلاطون میشود
بس که دارد بر گلویم اشک خونین کار تنگ
میرساند تا به لب خود را نفس خون میشود
دسترنج کوهکن حاشا که ماند پیش عشق
تیشه فولاد نعل پای گلگون میشود
در دیار ما که رسم بیکلاهی کسوت است
هرکه سر از تاج میپیچد فریدون میشود
خاک خور چون آفتاب و زر به دامن بخش کن
کآنچه در خاکش گذاری رزق قارون میشود
پستهاش گر در شکرریزی چنین بندد کمر
خواب تلخ از دیده بادام بیرون میشود
چون نسوزد دل درون سینه من چون چراغ؟
چهره آیینه از عکس تو گلگون میشود
در دل شب صائب از دل ناله گرمی بکش
لشکر غفلت پریشان زین شبیخون میشود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر چنین چشم ترم میرآب هامون میشود
رفتهرفته گردبادش بید مجنون میشود
هوش مصنوعی: اگر چشمانم به این شدت اشکبار باشد، به تدریج به مانند آبهای هامون میشود و در نهایت، مثل بید مجنون، طوفانی و آشفته میگردد.
از ضمیر صاف خود گرد تعلق شسته است
قطره در دست صدف زان در مکنون میشود
هوش مصنوعی: قطرهای که در دست صدف قرار دارد، از تمام وابستگیهای خود پاک شده و به آرامش رسیده است. این قطره به درون خود رجوع میکند و در عمیقترین نقاط وجودش میغلتد.
پیر دیر از خشت خم گر لوح تعلیمش کند
طفل ما در هفته اول فلاطون میشود
هوش مصنوعی: اگر راه و روش فرد با تجربهای به دانش و تعلیمات مناسب همراه شود، حتی یک کودک در آغاز یادگیری میتواند به حد و اندازهی افلاطون برسد.
بس که دارد بر گلویم اشک خونین کار تنگ
میرساند تا به لب خود را نفس خون میشود
هوش مصنوعی: اشکهای خونین بر گلوی من فشار میآورد و به لبهای من نزدیک میشود، طوری که نفس کشیدن برایم دشوار شده است.
دسترنج کوهکن حاشا که ماند پیش عشق
تیشه فولاد نعل پای گلگون میشود
هوش مصنوعی: محصول زحمت و کار سخت یک کوهنورد هرگز نمیتواند در برابر عشق باقی بماند؛ حتی تیشهای از فولاد که برای کارهای سنگین ساخته شده، در برابر پاهای گلین عشق خرد میشود.
در دیار ما که رسم بیکلاهی کسوت است
هرکه سر از تاج میپیچد فریدون میشود
هوش مصنوعی: در سرزمین ما، جایی که بیکلاهی و سادهزیستی نشانهٔ اصالت است، هر کسی که از مقام و نشانههای قدرت فاصله بگیرد، به مانند فریدون میشود؛ یعنی به شخصیتی بزرگ و برجسته تبدیل میشود.
خاک خور چون آفتاب و زر به دامن بخش کن
کآنچه در خاکش گذاری رزق قارون میشود
هوش مصنوعی: ای خَاک، مانند آفتاب و طلا، به دامن خود نعمت و برکت بده؛ چرا که هر چیزی که در تو بکاریم، روزی بزرگ و باارزشی خواهد شد.
پستهاش گر در شکرریزی چنین بندد کمر
خواب تلخ از دیده بادام بیرون میشود
هوش مصنوعی: اگر پستهاش به این اندازه در شکر غرق شود، خواب تلخ از چشمان بادام دور خواهد شد.
چون نسوزد دل درون سینه من چون چراغ؟
چهره آیینه از عکس تو گلگون میشود
هوش مصنوعی: وقتی دل من مثل یک چراغ نسوزد و در آن آتش نگیرد، دیگر چهره آیینه نمیتواند از تصویر تو سرخ و زیبا شود.
در دل شب صائب از دل ناله گرمی بکش
لشکر غفلت پریشان زین شبیخون میشود
هوش مصنوعی: در دل شب، صائب از دلش نالهای میکشد و این ناله مانند لشکری از غفلت است که در نتیجه این حمله، همه چیز را آشفته میکند.

صائب