گنجور

غزل شمارهٔ ۲۷۰۶

هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود
ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود
در دل ما خاکساران عشق می گردد هوس
در سفال ما خس و خاشاک ریحان می شود
عشق را گر اختیاری هست در واقع، چرا
چون زلیخا بد کند یوسف به زندان می شود؟
کوه و صحرا آمد از شور جنون ما به تنگ
تنگ جا بر سفره اینجا از نمکدان می شود
در دیار ما که خودبینی حجاب مطلب است
چون شکست آیینه را طوطی سخندان می شود
هر که معراج فنا را صائب آرد در نظر
چون شرر از صحبت آتش گریزان می شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

هستی ظاهر حجاب قرب یزدان می شود
ذره اینجا پرده خورشید تابان می شود
هوش مصنوعی: وجود و هستی در این دنیا، مانع نزدیک شدن به قرب و نزدیکی یزدان می‌شود. در اینجا، یک ذره ممکن است به عنوان مانع تابش نور خورشید در نظر گرفته شود.
در دل ما خاکساران عشق می گردد هوس
در سفال ما خس و خاشاک ریحان می شود
هوش مصنوعی: در دل ما که انسان‌های فروتن و خاکی هستند، عشق به روشنی و کشش وجود دارد. در حالی که در ظرف‌های ساده و بی‌ارزش ما، دانه‌های گیاهان معطر و زیبا مانند ریحان پرورش می‌یابد.
عشق را گر اختیاری هست در واقع، چرا
چون زلیخا بد کند یوسف به زندان می شود؟
هوش مصنوعی: اگر عشق واقعی وجود دارد و انسان‌ها در انتخاب عشق خود آزاد هستند، پس چرا زلیخا موجب زندانی شدن یوسف می‌شود؟
کوه و صحرا آمد از شور جنون ما به تنگ
تنگ جا بر سفره اینجا از نمکدان می شود
هوش مصنوعی: کوه و دشت از شدت هیجان و جنون ما به تنگ آمدند و در اینجا، بر سفرهٔ ما از نمکدان می‌ریزد.
در دیار ما که خودبینی حجاب مطلب است
چون شکست آیینه را طوطی سخندان می شود
هوش مصنوعی: در سرزمین ما، خودخواهی و خودبینی مانع از درک حقیقت است، مانند طوطی‌ای که وقتی آینه‌ای را می‌شکند، به سخن گفتن می‌افتد.
هر که معراج فنا را صائب آرد در نظر
چون شرر از صحبت آتش گریزان می شود
هوش مصنوعی: هرکس که به حقیقت نابودی و فنا پی ببرد، مانند جرقه‌ای که از آتش دور می‌شود، از ارتباط با چیزهای مادی و دنیوی فاصله می‌گیرد.