گنجور

غزل شمارهٔ ۲۶۸۴

دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می‌شود
سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا می‌شود
ای نسیم بی‌مروت باددستی واگذار
صبح می‌سوزد نفس تا غنچه‌ای وامی‌شود
چون رود بیرون ز باغ آن یوسف گل پیرهن
گل به دامنگیریش دست زلیخا می‌شود
گرد عصیان بحر رحمت را نمی‌آرد به جوش
صاف گردد سیل چون واصل به دریا می‌شود
خاکساران قدردان صحبت یکدیگرند
می‌جهم گردی اگر از دور پیدا می‌شود
خیره می‌گردد نظر از پرتو خال رخش
ذره این بوم و بر خورشیدسیما می‌شود
با خیال یار صحبت داشتن خوش دولتی است
می‌برم غیرت بر آن عاشق که تنها می‌شود
این قدر کیفیت دیدار هم می‌بوده است؟
تا عرق از چهره‌اش گل کرد صهبا می‌شود
صائب از اندیشه آن زلف و کاکل درگذر
فکر چون بسیار در دل ماند سودا می‌شود

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل به دشمن چون ملایم شد مصفا می‌شود
سنگ با آتش چو نرمی کرد مینا می‌شود
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان نسبت به دشمن نرم و مهربان شود، مانند سنگی است که با آتش تغییر شکل می‌دهد. در این حالت، سنگ سخت هم نرم و زیبا می‌شود.
ای نسیم بی‌مروت باددستی واگذار
صبح می‌سوزد نفس تا غنچه‌ای وامی‌شود
هوش مصنوعی: ای نسیم بی‌رحم، دست از وزش بردار، زیرا صبح دل می‌سوزد و فقط گل را به حال خود رها کن تا باز شود.
چون رود بیرون ز باغ آن یوسف گل پیرهن
گل به دامنگیریش دست زلیخا می‌شود
هوش مصنوعی: زمانی که یوسف، که به مانند گل ناز است، از باغ خارج می‌شود، دست زلیخا به سوی او دراز می‌شود و لباس گلش را می‌گیرد.
گرد عصیان بحر رحمت را نمی‌آرد به جوش
صاف گردد سیل چون واصل به دریا می‌شود
هوش مصنوعی: هرگز نافرمانی نمی‌تواند رحمت الهی را به خروش درآورد؛ بلکه وقتی انسان به حقیقت می‌رسد، مانند سیلی که به دریا می‌پیوندد، پاک و صاف می‌شود.
خاکساران قدردان صحبت یکدیگرند
می‌جهم گردی اگر از دور پیدا می‌شود
هوش مصنوعی: افراد متواضع و خاکی ارزش ارتباط و گفت‌وگو با یکدیگر را می‌دانند و حتی اگر کسی از دور مشاهده شود، به گرمی به او می‌پیوندند.
خیره می‌گردد نظر از پرتو خال رخش
ذره این بوم و بر خورشیدسیما می‌شود
هوش مصنوعی: چشم‌ها به زیبایی خال صورت او خیره می‌شود و این زیبایی، مانند خورشید در آسمان، درخشان و دل‌فریب است.
با خیال یار صحبت داشتن خوش دولتی است
می‌برم غیرت بر آن عاشق که تنها می‌شود
هوش مصنوعی: گفت‌وگو با معشوق لذت زیادی دارد و من بر آن غیرت می‌ورزم که عاشق تنها بماند.
این قدر کیفیت دیدار هم می‌بوده است؟
تا عرق از چهره‌اش گل کرد صهبا می‌شود
هوش مصنوعی: آیا این‌قدر از زیبایی و حقیقت دیدار او بوده است که عرق بر پیشانی‌اش نشسته و به مانند شراب می‌شود؟
صائب از اندیشه آن زلف و کاکل درگذر
فکر چون بسیار در دل ماند سودا می‌شود
هوش مصنوعی: صائب به این نکته اشاره می‌کند که وقتی در ذهن انسان به مسأله‌ای یا زیبایی خاصی فکر می‌کند، آن فکر به شدت در دل باقی می‌ماند و تبدیل به یک حس و احساس عمیق می‌شود. در واقع، او به تاثیر ماندگاری که اندیشه و یادگیری زیبایی‌ها می‌تواند بر دل بگذارد، اشاره دارد.