غزل شمارهٔ ۲۶۵۸
دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از دست سعی
سنگ زن بر سینه تا این در به رویت وا شود
گربه سنگ و آهن از چشم بدان گیرم پناه
چشم بد از سنگ و آهن چون شرر پیدا شود
می توان روز سیاه از خصم داد خود گرفت
صبر آن دارم که خط گرد رخش پیدا شود
در مقام حیرت دیدار، حرف وصوت نیست
طوطی ازآیینه حیرانم که چون گویا شود
چون نیفتد دل به حال مرگ بی شور جنون؟
خلوت گورست خم چون خالی از صهبا شود
شور عشق است این که بی سر کرد صد منصور را
از سر ما کی به دستار پریشان وا شود؟
هر طلسمی را به نام باددستی بسته اند
غنچه دل از نسیم صبح محشر وا شود
آبرو صائب به گوهر دادن از دون همتی است
وقت ابری خوش که دست خالی از دریا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۷: هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شودغزل شمارهٔ ۲۶۵۹: سرکشی ازطاق ابروی بتان پیدا شود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دل ز قید جسم چون آزاد گردد وا شود
چون حباب از خود کند قالب تهی دریا شود
هوش مصنوعی: وقتی دل از وابستگی به جسم رها شود، به آرامی از قید و بندها آزاد میگردد و مانند یک حباب که در آب میگذرد، خود را ناپدید میکند و به وسعت دریا میپیوندد.
قفل دل را نیست مفتاحی بغیر از دست سعی
سنگ زن بر سینه تا این در به رویت وا شود
هوش مصنوعی: قفل دل آدمی را تنها با تلاش و کوشش میتوان باز کرد، و این تلاش باید همچون ضربههای سنگین بر سینه باشد تا در دل به روی محبوب گشوده شود.
گربه سنگ و آهن از چشم بدان گیرم پناه
چشم بد از سنگ و آهن چون شرر پیدا شود
هوش مصنوعی: از چشم بدی که ممکن است به من آسیب برساند، به سنگ و آهن پناه میبرم؛ چون زمانی که شرارت نمایان شود، باید در برابر آن مقاوم باشم.
می توان روز سیاه از خصم داد خود گرفت
صبر آن دارم که خط گرد رخش پیدا شود
هوش مصنوعی: میتوانم در برابر دشواریها استقامت کنم و روزهای سخت را تحمل کنم. صبر و شکیباییام به حدی است که منتظرم نشانهای از زیبایی یا روشنایی در زندگیام پیدا شود.
در مقام حیرت دیدار، حرف وصوت نیست
طوطی ازآیینه حیرانم که چون گویا شود
هوش مصنوعی: در حالتی از شگفتی به سر میبرم که در دیدار، سخن و صدا بیمعنا هستند. مانند طوطی که در برابر آینه گیج و حیران مانده، به فکر میکنم که چگونه میتوانم بیان کنم.
چون نیفتد دل به حال مرگ بی شور جنون؟
خلوت گورست خم چون خالی از صهبا شود
هوش مصنوعی: وقتی دل انسان به حال مرگ بیهیجان و جنون دچار نشود، چه زمانی؟ وقتی که خلوت گور مانند جامی خالی از شراب باشد.
شور عشق است این که بی سر کرد صد منصور را
از سر ما کی به دستار پریشان وا شود؟
هوش مصنوعی: این عشق چنان شور و شوقی دارد که حتی صدها منصور (مردان بزرگ و سرشناس) را از پا درآورده است. از کجا بدانیم که این احساس عشق چه زمانی از سرمان میرود و چه زمانی آرزوهای ما بر باد میرود؟
هر طلسمی را به نام باددستی بسته اند
غنچه دل از نسیم صبح محشر وا شود
هوش مصنوعی: هر نیروی جادویی با نام باد به کار افتاده است و گلبرگهای دل از نسیم صبحگاهان بهار باز میشوند.
آبرو صائب به گوهر دادن از دون همتی است
وقت ابری خوش که دست خالی از دریا شود
هوش مصنوعی: احترام و اعتبار واقعی، با بخشش و بخشندگی به دست میآید و انسانهای کمهمت نمیتوانند چنین کاری کنند. در زمانهایی که شرایط مناسب است، حتی اگر دستمان خالی باشد، هم میتوانیم از منابع ناشناخته بهرهمند شویم.

صائب