غزل شمارهٔ ۲۶۵۶
در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
پرده بیگانگی باشد به قدر آشنا
وقت آن کس خوش که از خلق جهان یکتا شود
از زلیخای جهان بگریز تا هر جا دری است
بی کلید سعی چون یوسف به رویت وا شود
در سر بی مغز دولت را عروج دیگرست
در نیستان آتش بی بال و پر رعنا شود
از پریشانی فتد دامان جمعیت به دست
زلف از آشفتگی شیرازه دلها شود
صیقل چشم است دیدار عزیز دوستان
هر که از یوسف جدا افتاد نابینا شود
ترک تدبیرست درمان در خطر افتاده را
کشتی بی ناخدا سالم ازین دریا شود
وحشت مجنون زمام ناقه لیلی گرفت
دلبر محجوب رام از راه استغنا شود
پرده پوشی کرد عریان گوهر راز مرا
نکهت گل از هجوم برگ گل رسوا شود
کار چون با جذبه افتد رهنما سنگ ره است
کی مقید همت سالک به نقش پا شود؟
می شود هر گردباد انگشت زنهار دگر
گر غبار خاطر من دامن صحرا شود
عجز خود خاطرنشان دور گردان می کند
در محیط معرفت دستی اگر بالا شود
هر گرانخوابی نمی گردد به صائب هم خیال
قاف هیهات است هم پرواز با عنقا شود
غزل شمارهٔ ۲۶۵۵: در سخن گفتن خطای جاهلان پیدا شودغزل شمارهٔ ۲۶۵۷: هر که پیوندد به اهل دل، به جان بینا شود
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در دل هرکس که ذوق جستجو پیدا شود
قطره اش در عین گوهر واصل دریا شود
هوش مصنوعی: هر کسی که در دلش عشق به جستجو و کشف وجود داشته باشد، میتواند به اندازه یک قطره، به دریا و عمق معانی بزرگ دست پیدا کند.
پرده بیگانگی باشد به قدر آشنا
وقت آن کس خوش که از خلق جهان یکتا شود
هوش مصنوعی: زمانی که انسان به مرحلهای از شناخت و نزدیکی با خود و دیگران میرسد، آنگاه پردههای جدایی و بیگانگی از بین میروند و ارتباطهای عمیق و معنادار شکل میگیرد. در این حالت انسان میتواند با وجود دنیای پر از تنوع، به یک سرچشمه خاص و یکتا رجوع کند.
از زلیخای جهان بگریز تا هر جا دری است
بی کلید سعی چون یوسف به رویت وا شود
هوش مصنوعی: از عشق بیپاسخ و مشکلات آن دوری کن، تا هر جایی که قدم بگذاری، درهایی به رویت باز شود، مانند یوسف که در برابر زلیخا قرار گرفت.
در سر بی مغز دولت را عروج دیگرست
در نیستان آتش بی بال و پر رعنا شود
هوش مصنوعی: در ذهن ناپخته، آنچه به عنوان موفقیت و قدرت تصور میشود، واقعی نیست. در دنیای طبیعی، بدون داشتن پایه و اساس، زیبایی و شکوه محکوم به نابودی و زوال است.
از پریشانی فتد دامان جمعیت به دست
زلف از آشفتگی شیرازه دلها شود
هوش مصنوعی: از هم گسیختگی و آشفتگی باعث میشود که جمعیت دامن خود را رها کند و بافت دلها به هم بریزد.
صیقل چشم است دیدار عزیز دوستان
هر که از یوسف جدا افتاد نابینا شود
هوش مصنوعی: دیدن عزیزان و دوستان مانند جلا دادن به چشم است؛ هر کسی که از یوسف جدا شود، مانند فردی نابینا خواهد بود.
ترک تدبیرست درمان در خطر افتاده را
کشتی بی ناخدا سالم ازین دریا شود
هوش مصنوعی: وقتی کار به جایی بحرانی میرسد و فرد در خطر قرار میگیرد، تدبیر و فکر منطقی ممکن است در این شرایط کارایی نداشته باشد. در چنین لحظاتی، انسان نیاز دارد که به مسئلهای فراتر از تدبیر خود تکیه کند تا از بحران عبور کند. همانند کشتی که بدون ناخدا در دریاهای طوفانی باشد و باز هم به سلامت به مقصد برسد.
وحشت مجنون زمام ناقه لیلی گرفت
دلبر محجوب رام از راه استغنا شود
هوش مصنوعی: وحشت و حیرت مجنون به قدری زیاد شده که کنترل شتر لیلی را در دست گرفته است، و محبوب خاموش و دلربا در حالتی از بینیازی و آرامش قرار دارد.
پرده پوشی کرد عریان گوهر راز مرا
نکهت گل از هجوم برگ گل رسوا شود
هوش مصنوعی: پردهای بر اندام پریشان راز من کشیدند، بوی لطیف گل به خاطر حملهی برگ آن رسوا میشود.
کار چون با جذبه افتد رهنما سنگ ره است
کی مقید همت سالک به نقش پا شود؟
هوش مصنوعی: وقتی کار با کششی قوی پیش برود، مرشد یا راهنما به مانند سنگی در مسیر است. چه دلیلی دارد که عزم و اراده راهنما به تنها ردپاهای موجود محدود شود؟
می شود هر گردباد انگشت زنهار دگر
گر غبار خاطر من دامن صحرا شود
هوش مصنوعی: هر طوفانی میتواند باعث آشفتهگی و نگرانی شود، اما اگر غمهای من به دشت و بیابان تبدیل شود، دیگر نیازی به هشدار نیست.
عجز خود خاطرنشان دور گردان می کند
در محیط معرفت دستی اگر بالا شود
هوش مصنوعی: در زمانی که انسان به ناتوانی خود پی میبرد و این احساس را درک میکند، اگر در فضای معرفت و آگاهی گامی بردارد و آگاهیای به دست آورد، میتواند به بالا رفتن دست یاری کند و به دیگران کمک نماید.
هر گرانخوابی نمی گردد به صائب هم خیال
قاف هیهات است هم پرواز با عنقا شود
هوش مصنوعی: هر کس که در خواب و خیال باشد، نمیتواند به آرزوهای بزرگ برسد. رسیدن به قلههای بلند و دور از دسترس، همچون پرواز با پرندهای افسانهای، بسیار دشوار و غیرممکن است.

صائب